⚜Part thirds: game time ^~^

64 16 11
                                    

وقت بازی^^
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜

شب گذشته قبل از خواب اون سه نفر داستان رو از اول برای دوست پسراشون تعریف کردن که بازهم نکته جذابش ریکشن های متفاوت اونا بود مثلا وقتی جونگین از داستان دعوا خبر دار شد بخاطر اینکه بهش زودتر خبر نداده،بخاطر نگرانی...عصبانی شد.

.
.
.

کای:تو الان باید بهم بگی!!

دیو:خب اتفاقی نیفتاد که؟

کای:نه راست میگی اتفاقی نیفتاد فقط مجبور شدی توی یک کشور غریب تهد نامه امزا کنی!!

دیو:خب چرا عصبانی میشی مگه چیکار کردم؟

کای:کار اصلی رو خودت کردی میگی چیکار کردم؟

دیو:من فقط گفتم بریم کمکشون لوهان زد تو تخمای یارو تازه ما که کتک نخوردیم!!

کای:اگه میخوردی چی؟!

.
.
.
.

اره دیگه اخر سر خواست از دلش در بیاره که دیو تحویلش نگرفت و خودشو زد به خواب. ریکشن دوم متعلق به سهون....

.
.

سهون شروع کرد به خندیدن:وایی بد جایی زدی...

لوهان لبخند پر افتخاری زد و گفت:حقش بود.

سهون:حالا کتک هم خوردین؟

لوهان:البته که نه!!

سهون:حیف شد وگرنه یارو رو پیدا میکردم و با افتخار میگفتم دست خوش قهرمان کتک زدن این غیر ممکنه...

لوهان:اولا این به درخت میگن دوما تو شریک دزدی یا رفیق قافله؟

سهون:هر کدوم به نفع باشه..

لوهان بالشت رو برداشت و کوبوند توسرش:برو بیرون!!

.
.
.

خلاصه سهون بیچاره مجبور شد بیرون اتاق بخوابه هر چند مبلش تاشو بود و به حالت تحت در میومد اما....ریکشن اخر برای جذاب خودمونه..

.
.
.

چانیول:خب خوبه که چیزیتون نشد.

بکهیون:اره مشکلی پیش نیومد اما...

چان بکهیون رو بیشتر توی بغلش فشرد و سرشو بوسید:فسقلی دیگه نمیتونه رانندگی کنه..

بکهیون:اره دیگه.

چانیول:اشکالی نداره خودم رانندگی میکنم فقط...

با جملش ذوق مرگشد اما با شنیدن((فقط))نگاه منتظرشو برگردوند طرفش..

چانیول:نمیگم کار خوبی کردین نمیگم هم بد بود اما به عنوان شش تا مامور کار کشته کارتون سنجیده نبود بنظرم اکه خودتون رو کنترل میکردیم و با حرف زدن مشکل رو حل میکردین بهتر بود چون به هر حال ادما زیاد از کلمات نژاد پرستی دیگه استفاده نمیکنن فقط یکسری ها که ذات بدی دارن اینطوری
یک بهونه برای آزار بقیه دارن واسه همین نباید با این چیزای کوچیک دعوا را بندازین.

⚜The Real Charlie angels{season 1}⚜Où les histoires vivent. Découvrez maintenant