پارت جدید:)💞
جویی پر قدرت رید تو دیتشون🥀
جونگکوک در جستجوی مادر...پارت بعد:۱۶ ووت
*****
از پشت سر دست روی شونش گذاشت و با لبخند بزرگی که روی صورت هیجان زدش بود خودشو نشون داد و گفت:زود اومدی!
جویی بی حوصله سری به تایید تکون داد و دست مینگیو رو پس زد و گفت:کار دارم باید زودتر برم،اومدم چون گفتی کار مهمی باهام داری.
مینگیو لبخند ماسیده روی لبش رو تجدید کرد و گفت:گرسنه ات نیست؟میتونیم...
جویی وسط حرفش پرید:نه راستش من ناهارم و تو مدرسه کامل خوردم و قراره با دخترا بریم کتابخونه اگه کاری نداری من دیگه برم.
مینگیو همونطور که راه میرفتن با دیدن دستگاه های بازی لبخند خوشحالی زد و با هیجان گفت:پس بیا قبل رفتنت عکس های پستالی بگیریم...
و دست جوییو به سمت اتاقک کوچیکی که برای عکس بود کشید و فرصت مخالفت نداد.
جویی ناچار لبخند نصفه و نیمه ای زد و علامت وی رو نشون داد که مینگیو دوباره دست دور شونش انداخت و عکس گرفته شد.
بعد از گرفتن چند تا عکس بیرون اومدن...
مینگیو عکس هایی که به هم وصل بودن و داخل کوله اش گذاشت و گفت:فردا میبینمت.
جویی سری تکون داد و از هم جدا شدن.
به سمت مدرسه ی یونگ سو راه افتاد،خیلی کار داشت...
__________
تماسو روی بلند گو گذاشت و دست از چیپس خوردن برداشت و در حالی که روی تخت نیم خیز میشد گفت:واقعا؟؟
مگه چیکاره ان که هیچوقت دستشون رو نشده؟چانگ کیون با تعجب به فرد پشت تلفن گفت و انگشت هاشو توی دهنش کرد و مکید...
_اونجوری که تو گفتی این همکلاسی جدیدت که با جویی دوسته و دنبالش بودن و کمکش کردی مال مدرسه یونگ سو بوده،توی دوربینه مدرسه کسایی که دنبال لیسا میگشتن؛همونایی که از سوپر مارکت اون خیابون برام فرستادی بودن؛پس شکی نیست که اونام تو مدرسه قبلی باهاش بودن و اینجوری میشناسنش.
در مورد چیکاره بودنشون هم نمیدونم دقیقا...
اینجور که معلومه بقیه بچه ها ازشون حرف شنوی دارن و احتمالا از خانواده های پولداری هستن.
اصلا تو چرا یهو این چیزا رو میخوای بدونی؟
برام مهم نیست چیکار میکنی ولی بهتره درگیرشون نشی و دیگه اینجوری داغون برنگردی.چانگ کیون دوباره روی تخت ولو شد و گوشیو دم گوشش گذاشت و گفت:اوکی،مرسی هیونگ...
سهون که از تشکر کردنش تعجب کرده بود،سری تکون داد که چانگ کیون از پشت تلفن مطمئنن نمیتونست ببینتش و با گفتن«چیزی فهمیدم دوباره بهت زنگ میزنم»تلفنو قطع کرد.
YOU ARE READING
Life goes on{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #زندگی_ادامه_دارد ◉ ژانر: مدرسه ای_معمایی_عاشقانه_درام • ◉ خلاصه: وقتی چیزی اذیتمون میکنه دو نوع واکنش داریم،کسایی که میجنگن...کسایی که فرار میکنن... توی زندگی کدومو باید انتخاب کنیم تا کمتر صدمه ببینیم؟شخصیت های این فیک همچین داستانی...