3✨🦋

318 31 3
                                    

مدتی از زندگی به اصطلاح جدیدم میگذشت..سعی میکردم خودمو با شرایط وفق بدم از طرفی جئون خیلی وقت از روز و خونه نبود و این به نفع من بود با این حال بعضی از شبا خیلی دیر میومد از بوی گند الکی که میداد میتونستم بفهمم که تو کلاب بوده
بی تردید مرد جذابی بود قد بلند و هیکل عضله ای داشت و به راحتی هر دختریو جذب خودش میکرد
عجیبتر از هرکسی بود که میشناختم
ساعت شیش عصر و نشون میداد تازه به خونه برگشته بودم
بیشتر از سه سال بود که بطور رسمی برند لباس خودمو راه اندازی کرده بودم
تیشرت سفید  اور سایزمو تنم کردم و سمت اشپزخونه رفتم از لباسای گشاد همیشه خوشم میومد
با دیدنش که رو به روم وایساده و بهم خیره شد از جام پریدم
+میمیری یه صدایی تولید کنی؟زهرم ترکید
نزدیکتر شد و لیوان اب میوه ای که برای خودم ریخته بودم و از دستم گرفت
چرا انقد زود برگشتی؟+
باید جواب پس بدم!؟-
معلومه که آره+
از کی تا حالا انقد پرو شدی؟-
از وقتی که با تو دارم زندگی میکنم+
پوزخندی زد و گفت
برای شام قراره بریم بیرون قبل از اینکه اعتراض کنی-
خواسته پدرته
من با تو یکی بیرون بیامم عمرا با اون عوضی بیام +
هانی..زندگی طبق خواسته های تو که پیش نمیره-
درسته..خودت اینو بهم ثابت کردی..!پوزخندی زد+
و ازم فاصله گرفت که سمت اتاقم برگشتم
مطمئن نبودم بتونم مقابل طعنه های هیون جو خودمو کنترل کنم
آرایش ملایمی کردم و لباس سفید کوتاهی تنم کردم  و از اتاق

بیرون اومدمجونگکوک ویو}با صدای کفشاش سرمو از گوشی بیرون اوردم و بر اندازش کردم مثل همیشه زیبا شده بود گلومو صاف کردم و گفتمآماده ای؟-اره فقط یه لحظه+خم شد تا بند کفشاشو ببنده و این مساوی بود با دیده شدن سینه های خوش فرم و سفیدش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بیرون اومدم
جونگکوک ویو}
با صدای کفشاش سرمو از گوشی بیرون اوردم و بر اندازش کردم مثل همیشه زیبا شده بود گلومو صاف کردم و گفتم
آماده ای؟-
اره فقط یه لحظه+
خم شد تا بند کفشاشو ببنده و این مساوی بود با دیده شدن سینه های خوش فرم و سفیدش..لعنتی بهش فرستادم و سعی کردم حواسمو پرت کنم که با صداش ب خودم اومدم
من حاضرم +
حله بریم-
مثل همیشه ساکت بود و از پنجره بیرون و تماشا میکرد
از الان عزای امشب و گرفتی؟-
نه برام مهم نیست..بدتر از این که قرار نیست بشه+
تو منو بدترین در نظر گرفتی..گیرل تو باید خوشحال باشی-
من تو رو از اون جهنم نجات دادم
و بردی به یه جهنم دیگه که اسمش عمارت جئونه +
به هر حال با من بودن راحت تره-
درسته+
ا/ت ویو}
نفس عمیقی کشیدم و از ماشین بیرون اومدم که دستمو گرفت و باهم وارد شدیم
هیون جو با دیدنم لبخند مصنوعی به لباش آورد واقعا نفرت انگیزه همینطور که لبخند الکیشو حفظ کرده بود گفت
بازم که مثل هرزه ها لباس پوشیدی~
نمیخواستم جوابشو بدم دو باره دهن باز کرد و گفت
همیشه مایه ابرو ریزی هستی~
فک نکنم تو جایگاهی باشی که درباره زنم اینجوری -
صحبت کنی نه؟
تو رابطه منو دخترم دخالت نکن~
من تو هر امور مربوط به زنم دخالت میکنم فراموش نکن-
مطمئنا بخاطر شنیدن این بحثا که نیومدیم اینجا+
موضوع اصلی چیه
موضوع اصلی#
با دیدن هوسوک چشمام برق زد انتظار نداشتم به این زودیا برگرده..سمتش رفتم و محکم بغلش کردم
خواهر کوچولوم چرا انقد لاغر شده؟#
چرا خبر ندادی که برگشتی هوم؟+
دلم میخواست سوپرایزت کنم#
ازم جدا شد و سمت جئون رفت از رفتار صمیمانه ای که داشتن متعجب شدم
دیدن تنها برادرم بعد از مدت ها یکم خوشحالم کرد درست دو ماه قبل از اینکه موضوع جئون مطرح بشه بخاطر کارای شخصیش به لندن رفت اوایل خیلی دلتنگش میشدم اما کم کم مثل خیلی چیزای دیگه به دوری اونم عادت کردم
انگار از قضیه ازدواجم با خبر بود..قبلا زیاد اجازه نمیداد هیون جو بهم گیر بده و اذیتم کنه اما مسلما نمیتونست مانع جئون بشه و کاری بکنه
دلم میخواست کنار هوسوک باشم..اما طبق معمول خواسته من مهم نبود
ترجیح میدادم تو طول راه ساکت باشم چون اگه موضوع به جاهای باریکی کشیده میشد راه فراری نداشتم اما صمیمیتی که با هوسوک داشت منو وادار به حرف زدن کرد
تو هوسوکو از کجا میشناختی؟+
میشه گفت دوستای قدیمی بودیم-
بخاطر چی انقد باهاش صمیمی بودی و هستی؟+
بخاطر خواهرش-
خیلی بامزه بود!جدی پرسیدم+
ا/ت باید متوجه شده باشی که من عادت ندارم ب کسی -
درباره کارام توضیح بدم یا به سؤالاش جواب بدم
از شان و مقامت کم میشه؟خوب بلدی جلوی هیون جو سینتو سپر کنی و جوری رفتار کنی انگار واقعا برات مهمم اون وقت الان نمیتونی جواب یه سوال ساده رو بهم بدی
-هر عوضی میخواد باشه هیچکس حق نداره راجب زن من چرت و پرت بگه اونم جلوی من
ولی خودت هر چی دلت میخواد میتونی بگی جه روش جالبی؟+
!کاری نکن تبدیل به عوضی بشم که دربارش حرف میزنی-
چقد ترسناک+
انقد پررو نباش -
از کسی دستور نمیگیرم+
داری حرفای خودمو تحویل خودم میدی جئون ات-
دقیقا..سعی میکنم مثل خودت رفتار کنم+
چرا اون وقت؟-
چون حداقل امکان یه درصدی به وجود میاد+
که از اعتماد بنفس کاذبت دست برداری
نگران نباش دست بر نمیدارم-

He wants me...Where stories live. Discover now