•نااُمیدی سبز•

398 119 105
                                    

هری بیرون کافه نشست و قهوه ای سفارش داد .

او سیگاری بود؟

به هر حال ، الان وقت آن بود که سیگاری روشن کند ، در آن هوای پر از دود که مشتری ها با اولین پکی که به سیگارشان میزدند ، ایجاد کرده بودند .

دوازده تا کتابفروشی ، بدون اینکه حتی مشخصات یک نفر ، با مشخصات لویی مطابقت داشته باشد.

سراغ یادداشت هایش از توصیف لیام برگشت :

قد معمولی ، لاغر ، موهای قهوه ای روشن ، سی و اندی سال سن ، چشم های آبی .

شب قبل ، همه ی کتابفروشی های محلی را لیست کرده بود و بلافاصله دو تا از آنها را حذف کرده بود ، جاهایی که او به طور مرتب از آنها کتاب میخرید و همه ی کارکنان را به اسم یا از روی چهره می شناخت.

فرضیه ی او بر این مبنا پیش رفته بود که سارق ، کل پاریس را طی نکرده تا کیف را دور بیندازد ،
بنابراین احتمال اینکه لویی همان نزدیکی ها کار کند خیلی قوی بود یا حداقل در همان منطقه .

گارسون قهوه ی هری را آورد ، و او یک بسته شکر در آن ریخت .

با اوفیل دِ پَژ شروع کرده بود ، یک کتابفروشی پنج خیابان دورتر از جایی که او زندگی میکرد .

_ سلام شاید سوالم کمی عجیب باشه ، اما احتمالا شما کتابفروشی به اسم لویی ندارین اینجا؟

این سوال را دست کم هشت بار پرسیده بود ، به آرامی و با لبخندی عذرخواهانه و در آخر ، مجموعا چهار لویی متفاوت دیده بود .

اولین بار ، دختر قد بلندی جواب داد _ بله ، البته که داریم ، الان صداش میکنم .

هیجان زده و کمی عصبی بود .

دختر از پشت دخل بیرون آمد و بین قفسه ها ناپدید شد .
از پله ها داد زد _ لویی ، یه نفر اومده تورو ببینه .

وقتی برگشت به هری گفت _ داره میاد .

و بعد رفت تا کار مشتری بعدی را راه بیندازد.

مردی حدودا چهل ساله ، با موهای قهوه ای روشن و عینکی با قاب فلزی .

پایین آمد تا به او سلام کند .

مرد با هیجان گفت _ سلام ، خوشحالم که بالاخره میبینمتون.

دستش را دراز کرد تا دست بدهد _ راحت این جارو پیدا کردین؟

هری برای چند لحظه ساکت بود ، کمی دستپاچه شد .
بعد ، در برابر نگاه خیره ی او لبخند زد و گفت _ قطعا خیلی هم راحت و بی دردسر نبوده.

او هم موافق بود ، هم کمی عصبانی _ از اون جایی که تعمیر خیابون رو شروع کردن ، اون هم درست وسط تقاطع ،پیدا کردن ما کمی سخت تر شده
اما مهم اینه که شما الان این جا هستین .
من جای کتاب های جلد شومیز رو بهتون نشون میدم .

Green diary Where stories live. Discover now