سر میز مهمونی شام درحالی که همه مشغول غذا خوردن و صحبت کردن بودن، جیمین طبق معمول با بی اشتهایی کامل فقط با غذاش بازی میکرد، نه اینکه اون از غذا خوردن خوشش نیاد....
اتفاقا اون عاشق شیرینی جات و غذاهای پر چرب بود، اما خب باید این رو در نظر گرفت که اون همیشه توی جمع معذب پس شاید غذا خوردن تو جاهای شلوغ هم براش به اندازه کار کردن تو معدن سخت باشه...اما سوال خانم پارک ، همین حین باعث شد رشته افکار جیمین پاره بشه....
خانم پارک:خب پسرم بگو ببینم روز اول مدرسه چطور بود؟! تونستی با بچه ها ارتباط بگیری؟
جیمین:اوممم تقریبا مثل همه ی روزای دیگه، و خب با تعداد زیادی نتونستم ارتباط برقرار کنم اما بچه های کلاسمون دانش آموزای خوبی هستن
آقای پارک: میخوای بگی هیچ دوستی پیدا نکردی؟! پس کل روز رو فقط با تهیونگ بودی؟!
جیمین: فقط تهیونگ نبود، دوستای اونم بودن...
+خب پسرم دوستای اونم دیگه الان دوستای تو به حساب میان اینطور نیست؟! مگه نه تهیونگ پسرم ! تو هم گفتی که یونگی وجیهوپ خیلی از جیمین خوششون اومده! پس خیلی زود به اینجا عادت میکنه حتی شرط میبندم بیشتر از بوسان قراره بهش خوش بگذره
تهیونگ:البته اوما، اونا عاشق جیمین شدن، شک ندارم به مرور زمان خود جیمین هم بهشون علاقه مند میشه
جیمین کلافه دستی رو صورتش کشید، خیلی دلش میخواست که بگه اعتماد کردن یا حداقل برقراری ارتباط با آدما اونقدری که اونا میگن کار راحتی براش نیست اما میدونست که بحثای همیشگی قراره اتفاق بیوفته پس فقط ترجیح داد از سر میز بلند بشه و با یه تعظیم کوتاه خستگی رو بهونه کنه و حال رو به سمت اتاق خوابش ترک کنه....
چند دقیقه بعد از ولو شدنش رو تخت و ور رفتن با گوشیش، تهیونگ وارد اتاق شد و کنارش رو تخت نشستتهیونگ:خببب الان فقط منو توییم بگو ببینم نظرت راجب دوستام چیه؟!
جیمین:پووف ته حقیقت چی باید باشه قبلا هم گفتم آدمای خوبی به نظر میرسنتهیونگ: فقط همین؟!
جیمین: آره، همین، اما...
بزار اینطور بپرسم گرایش یونگی شی چیه؟!با پرسیدن این سوال چشمای تهیونگ برق خاصی گرفتن
تهیونگ: روش کراش زدی؟!
جیمین:محض رضای فاااااااک تهیونگگگگگگگ من فقط پرسیدم گرایشش چیه...
چون یه طوری با اون پسره جونگ کوک رفتار کرد که انگار درگیری عشق و عاشقی باهم داشتن...تهیونگ: باش پسر آروم باش شوخی کردم، ولی اول اینکه یونگی استریت، دوما اگه گی هم بود حتی تنها پسر روی زمین جئون جونگ کوک کوفتی بود حاضر بود تا آخر عمر سینگل بمونه اما هرگز سمت اون نره
YOU ARE READING
frozen heart
Fanfictionژانر:رومنس، انگست، مدرسه ای، زندگی روزمره، عاشقانه، اسمات؟! کاپل: کوکمین جونگ کوک: جوجه کوچولو چرا اینقد هل میکنی؟! من فقط یه سوال ساده پرسیدم جیمین:عار یو فاکینگ کیدینگ می؟!... تو همین الان سه تا حرکتی که منو تا مرز جنون عصبی میکنه رو یه جا زدی؟! ...