Chapter-2

33 10 12
                                    

تهیونگ حتی تو خواب هم نمی دید که به یک بچه شهری اعتماد کنه و رو حساب حرفش کوچک ترین قدمی برداره.
ولی وقتی برای بار دوم خودش رو جلوی پارک اسکیت سوارها پیدا کرد فهمید شناختش از خود به یه تجدید نظر جدی نیاز داره.

- اونجا رو نگاه کن کوک! آقا خوشگله سر و کله ش پیدا شد.

صدای مینجی واضح تر از داد و فریاد های بقیه اسکیت سوار ها به گوش تهیونگ رسید و به خاطر لقبی که بهش داده بود گونه هاش شروع کرد به سرخ شدن.

مینجی در حالی که جونگ کوک رو دنبال خودش می کشید، به وضعیت تهیونگ کوتاه خندید و گفت:

- ببین چه خجالتی هم می کشه. خب وقتی اسمتو به آدم نمیگی مجبوریم یه جوری صدات بزنیم دیگه!

تهیونگ مطمئن بود از شرم حواس پرتی دیروزش صورتش حالا مثل یک گوجه فرنگی قرمز شده.
گلوش رو صاف کرد و زیر لب زمزمه کرد:

- تهیونگ... کیم تهیونگ.

مینجی آدامس بنفش رنگ توی دهنش رو باد کرد و با صدای بلند ترکوند.

- خب تهیونگ، اومدی جیهو رو ببینی دیگه درسته؟ یکم زود اومدی، ولی اشکال نداره میتونی تا وقتی بیاد همینجا منتظرش باشی.

بعد از اتمام حرفش تهیونگ رو به سمت پله ها هدایت کرد.

- همینجا بشین، من الان برمیگردم.

تهیونگ سری تکون داد و کنار جونگ کوکی که یک کلمه هم حرف نزده بود نشست.

براش جای سؤال داشت که چرا اون دختر اینقدر تو کمک به اون مصممه، ولی تا وقتی که می تونست بلورها رو بفروشه و اشتباه برادرش رو جبران کنه، چه فرقی می کرد؟

نا خودآگاه سرش رو سمت جونگ کوک چرخوند. به زمین زل زده بود و اخمش حتی از زیر چتری های بلندش هم تو ذوق می زد. بینیش رو چین داده بود و لب هاشو کمی غنچه کرده بود.
تهیونگ فکر کرد که قیافه ش درست شبیه یک خرگوش زخمی شده.

بی اختیار به این طرز فکر خندید و با این کار سر پسر کنارش به سمتش چرخید. با لحن تندی پرسید:

- به چی میخندی؟

تهیونگ خودش رو کمی صاف و صوف کرد ولی موفق نشد لبخندش رو پنهون کنه.

- هیچی!

- داری مسخره م می کنی؟

تهیونگ سرش رو تند تند به چپ و راست تکون داد.

- نه! فقط... قیافه ت بانمک شده بود.

PARASITE | TAEKOOKWhere stories live. Discover now