سلام به همه!
این قسمت اشاره به مواد مخدر و اقدام به خودکشی داره.
لطفا اگر با این موضوعات مشکل دارید این قسمت رو نخونید.
در غیر این صورت امیدوارم لذت ببرید :)
~~~~~~
چند روزی از وقتی که جونگ کوک برای اولین بار تصمیم گرفت
درباره مسائل خصوصیتر زندگیش به تهیونگ اعتماد کنه گذشت. تهیونگ نمیدونست که اون پسر واقعا از اون روز به بعد باهاش صمیمیتر رفتار میکرد یا اون لبخندهای بزرگ و لحن پرنشاطش فقط زاده تخیلات خودش بود.به قدری سرگرم وقت گذروندن با جونگ کوک و یاد گرفتن اسکیت سواری شده بود که هدفش از اومدن به اون شهر جایی تو اعماق ذهنش گم شده بود.
یک روز صبح که مثل همیشه به پارک رفته بود تا جونگ کوک رو اونجا برای تمرین ملاقات کنه، به جای اون پسر، دختر مو آبی در حالی که آدامسش رو با بلندترین صدای ممکن میترکوند با همون شادابی همیشگیش به استقبالش اومد.
- تهیونگ!
تهیونگ لبخندی زد و به سمت دختر قدم برداشت.
- مینجی! این وقت صبح اینجا چیکار میکنی؟
دختر خندهای کرد که باعث ترک خوردن رژ لب بنفش روی لب های درشتش شد.
- حالا دیگه من اینجا چیکار میکنم؟! مثل اینکه یادت رفته تو کسی هستی که چند هفته پیش تازه اومدی اینجا.
تهیونگ لبخندی در جواب زد. یادآوری خاطره اولین روزی که پاش رو توی این شهر گذاشته بود باعث شد بپرسه:
- راستی این یارو جیهو کجاست؟ بعد از اون روز که توی گاراژش دیدمش دیگه با هم حرف نزدیم. بلورهام مونده رو دستم، اگه شمارهای ازش داری میشه-
مینجی دستش رو چندباری تو هوا تکون داد تا پسر روبهروش از حرف زدن دست بکشه. بازوهاشون رو به هم حلقه کرد و جفتشون رو روی پله های پارک نشوند.
در حالی که یه پاکت سیگار از جیب شلوارش بیرون میآورد لب زد:- نگران اون نباش. چند روز دیگه پیداش میشه.
آدامسش رو گوشه ای تف کرد و یه رول سیگار بین لب هاش گذاشت و پاکت سیگار رو سمت تهیونگ گرفت. پسر سرش رو به نشونه نفی محکم تکون داد. مینجی پوزخند معناداری زد و با فندکش سیگار بین لبهاش رو روشن کرد. وقتی دوباره حرف زد، دود تلخی به استقبال شامه تهیونگ اومد.
- حالا که کوک نیست یه رولی بکشم.
- کوکی از سیگار خوشش نمیاد؟
YOU ARE READING
PARASITE | TAEKOOK
Fanfiction[Parasite / انگل] "انگل یعنی مهمون ناخونده، برای زنده موندن به میزبانش نیاز داره اما باز هم ذره ذره نابودش می کنه. ما اینجا همه انگلیم، این شهر هم میزبانمونه..." • ژانر : عاشقانه/انگست/روزمره • کاپل : تهکوک