آدم ها خیلی اتفاقات رو انتخاب نمیکنن و بخاطر موضوعاتی که دست خودشون نبوده
زجر میکشن..
تحقیر میشن..
مورد تمسخر قرار میگیرن..
نابود میشن..جیمین هیچوقت انتخاب نکرد یه امگا باشه!
هیچوقت انتخاب نکرد که برده باشه.
اگر میتونست انتخاب کنه مطمئنن اونم مثل همه انتخاب میکرد که یه آلفا باشه.
پولدار باشه..
خوشبخت باشه..
ولی هیچ حق انتخابی در کار نبود!
دنیا هیچوقت به خواست تو پیش نمیرفت..آروم چشمهاش رو باز کرد و نشست، به لباس های کهنه و پارهش نگاه کرد که رنگ و روشون رفته بود
به سمت آینهی گوشهی اتاق حرکت کردبه چهرهی زیباش نگاه کرد ، زیباییای که ازش بیزار بود! فرومون هایی که کابوسش بودن!
به ساعت قدیمی و قدی نگاه کرد، احتمالا خانوم لی تا چند دقیقهی دیگه میاومد و با فریاد ها و تهدید های همیشهگیش امگا ها رو بیدار میکرد و برای دادن چندتا تیکه نونِ خشک مجبورشون میکرد کل پرورشگاه به اون عظمت رو تمیز کنن.
سمت تخت خواب زوار در رفتهش رفت،
خم شد تا تختش رو مرتب کنه که با تیر کشیدن کمرش متوقف شددیروز مشغول تمیز کردن کفِ پرورشگاه بود که یکی از آلفا هایی که اونجا کار میکرد شروع کرد به لمس کردنش
وقتی آلفا سعی کرد دستش رو سمت عضوش ببره با هل دادنش جلوش رو گرفته بود و تنها نتیجهای که در بر داشت، خوردن ترکه های پِی در پِی توسط خانوم لی بود.
درسته.. اون یه امگا بود! و حق نداشت جلوی یه آلفا بایسته! حتی اگه اون آلفا در حال تعرض بهش باشه! لبخند غمگینی زد، آرزو داشت که یک بتا بود..
یک آرزوی محالصدای دادِ خانوم لی باعث شد از جاش بپره به هم اتاقی هاش که با وحشت از خواب بیدار شدن نگاه کرد
هر سه از اتاق خارج شدن تا یک روز طاقت فرسای دیگر رو شروع کنن.درحال تمیز کردن شیشه ها بود که مکالمهی دوتا از امگا ها توجهش رو جلب کرد
آدم کنجکاوی نبود! حداقل زندگیای که براش رقم خورده بود کنجکاوی رو ازش منع کرده بود
خوب میدونست که فضولی کردن یک امگا هیچ پایان خوشی نداره!
پس بیخیال فالگوش ایستادن شد و سعی کرد رو کارش تمرکز کنه ولی با شنیدن اسم مزایده ناخوداگاه گوشهاش تیز شد.دو امگای ماده در حالی که مشغول گردگیریِ وسایل بودن باهم صحبت میکردن
یکی از امگاها که بنظر بچه سال تر میرسید گفت: شنیدی که قراره مزایدهی امگاها امسال زود تر برگزار شه؟امگای دیگه همونطور که با غم به کارش ادامه میداد گفت: آره، تنها این نیست! من شنیدم، خانم لی داشت به یه آلفا میگفت که امسال قرار نیست فقط امگا های ۱۸ ساله به فروش برن! چندتا از امگا های زیبا که بدن و رایحهی خوبی دارن و هنوز ۱۸ سالهشون نشده هم به فروش میرن.
YOU ARE READING
my big secret
Fantasyنجات پیدا کردن از سیاهی مطلق و آغاز زندگیی جدید زیر سایه چند سلبریتی! زمانی که جیمین، امگای هفده ساله برای نجات خودش از دست خریدار و صاحب جدید و وحشیش، به خونهای پناه میبره که هرگز فکر نمیکنه ممکنه وضعیت رو براش بدتر از قبل بکنه! زندگی کردن با ی...