part 15

875 199 20
                                    

از اتاق خارج شد
نامجون و جین داشتن با تلفن حرف میزدن
هوسوک و تهیونگ تو اتاق بودن و یونگی روی مبل نشسته بود و با اخم تو گوشیش چیزی تایپ میکرد

نگاه کوک به اتاق بغلیشون که مال ویهوپ بود افتاد و همون لحظه تهیونگ از اتاق بیرون اومد

تهیونگ اروم پرسید: حالش خوبه؟

کوک اوهوم ارومی گفت

ته: تحویل پلیسشون دادیم و نامجون و جین دارن راجبش به کمپانی میگن تا ازشون شکایت کنند

کوک دستاش و مشت کرد و زیر لب گفت: امیدوارم مجازات سختی بگیرن
بلند تر ادامه داد تا تهیونگ هم بشنوه: برای چی اومده بودن؟

ته اروم شقیقه ش رو با دو انگشت شست و اشارش مالید: انگار فنامون بودن اومده بودن تو خونمون فضولی کنند و دوربین بزارن

کوک: فکر میکردم کسی نمیدونه خونمون کجاست

ته: منم همین فکر رو میکردم ولی پیدا کردن دیگه....این محله مال ادمای معروفه و خب قاعدتا ماهم باید تو این محله خونه داشته باشیم.....خسته ای برو بخواب

کوک و ته شب بخیری گفتن و رفتن تا بخوابن

الفای شکلاتی وارد اتاق شد که پر از رایحه ی ترسیده و غم زده ی امگای توت فرنگی ای بود

کوک سریع سمت جیمین که تو خواب جیغ میزد و اشک میریخت رفت
تنش رو که پر از دونه های ریز و درشت عرق بود و به اغوش کشید و رایحه ی ارام بخشش و براش ازاد کرد و اروم تکونش میداد تا از خواب بیدار شه

جیمین با ترس از خواب پرید و وقتی دید تو اغوش الفای مورد علاقه شه هق هقاش شدت گرفت

کوک دم گوش جیمین اروم با لحن ارام بخشش زمزمه کرد: هیشششش همش یه خواب بود خب؟ چیزی نیست....من همیشه کنارتم و ازت مراقبت میکنم باشه؟

جیمین به این فکر میکرد که الفای شکلاتی نمیدونه که کابوسی که دیده بود راجب خودش بود
کابوسی که توش دیگه رایحه ی تلخ و در این حال شیرین شکلاتش نبود و کوک با فهمیدن حقیقت با تنفر طردش کرده بود
اینکه روزی کابوسش به حقیقت بپیونده تنش رو میلرزوند اون حاضر بود صد ها بار بمیره ولی این اتفاق نیوفته

جیمین تو اغوش کوک بخواب رفت و کوک هم بعد اینکه مدت طولانی ای به صورت فرشته گونه و کیوت جیمین نگاه کرد بخواب رفت

جین در حال درست کردن یه کیک شکلاتی پر خامه بود چون میدونست جیمین چقدر دوستش داره و داشت غذا هایی که جیمین دوسشون داشت رو براش میپخت و یونگی هم چون اشپزیش نسبت به بقیه بهتر بود داشت کمکش میکرد

نامجون هم یه گوشه وایستاده بود تا خرابکاری نکنه و ویهوپکوک در حال پیدا کردن بازی ها و فیلمایی بودن که تو این چند وقت فهمیده بودن جیمین دوست داره

همشون داشتن تلاش میکردن تا وقتی جیمین بیدار شد خاطرات دیشب اذیتش نکنه
اونا واقعا از چشم های غمگین امگای مو صورتی متنفر بودن

جین خامه ها رو روی کیک زد و رو به هوسوک که در حال بحث با تهیونگ بود گفت: برو ببین جیمین حالش خوبه یا نه

هوسوک باشه ای گفت و با اخم سمت اتاق جیمین و کوک رفت

جیمین چند دقیقه ای میشد که بیدار شده بود و با غم به گوشه ای خیره شده بود
با باز شدن در نگاهش از اون نقطه ی نامعلوم گرفت و به شخصی که وارد اتاق شده بود داد

هوسوک با دیدن چشمای باز جیمین سمتش رفت: چطوری امگای خفته؟ بدو بیا بریم که جین یه کوک خوشمزه پخته

با غم الکی ای دستش به شکمش کشید و غر زد : هعی هیونگ بدجنس با اینکه حامله م قراره به تو بیشتر بده فقط بخاطر اینکه خیلی دوست داری..... داره بین دونسنگاش تبعیض قائل میشه

زیر لب با حرص گفت: باتم بدبخت عقده ای پیر

جیمین خنده ی ریزی به حالت کیوت هوسوک زد

هوسوک دستش و به کمرش زد با اخم کیوتی گفت: تازه اون تهیونگ بیشعورم همش غر میزنه حاملم نباید کار کنم اه

هر دو از اتاق خارج شدن و سمت اشپزخونه رفتن

جیمین با دیدن کیک خوشگلی که پر از خامه بود لبخند تلخی زد..... اون لیاقت مهربونیشون رو نداشت

افکار منفی ازار دهنده ش زیاد ادامه پیدا نکرد چون هوسوک با انگشتاش قسمتی از خامه ی کیک رو خورد و داد جین هوا رفت: مرتیکه ی دیکهد فکر نکن حامله ای هیچی بهت نمیگم کیک خوشگلم و خراب کردی

امگا لبخندی به دعوای اون دوتا زد و خیلی زود با کارهاشون افکار ازار دهنده ش ازش دور شد

کوک خوشحال به خنده های از ته دل امگای غرق در فیلم گوش میداد
همه توی فیلم غرق شده بودن ولی الفای شکلاتی محو خنده های دلربای جیمین شده بود و فکر میکرد یه ادم چقدر میتونه زیبا باشه؟

یونگی با زنگ خوردن گوشیش از جمع فاصله گرفت و تلفن و جواب داد

با پایان مکالمش با حرص تلفن و قطع کرد با عصبانیت سمت در خونه رفت و خارج شد و در رو کوبید

__________________________________

ببخشید کمه🥺 میخوایم بریم جایی من شاید نتونم چند روزی پارت بزارم برای همین اینو سریع نوشتم

ووت و کامنت زیاد بدید وقت گیر بیارم اپ میکنم 😘

بنظرتون کی بود با یونگی تماس گرفت؟

چی بهش گفت؟

my big secretWhere stories live. Discover now