کامتاتون خیلی بهم انرژی میده مخصوصا اگه ریپلای رو متن فیک باشه ❤
پس کلی بهم انرژی بدید زود پارت بزارم😚💕
__________________________________بالم لبش و زد و با استرس و هیجان روی تخت نشست
فلش بک دو ساعت پیش
روی مبل نشسته بود و بزور جلوی اشکاش و میگرفت چرا انقدر لوس بود؟
شاید برای همین کوک نمیخواستشهمه رفته بودن تا بخوابن و جیمین تنهایی روی مبل نشسته بود و با بغض به تلوزیون که در حال نمایش فیلمی بود نگاه میکرد ولی ذهنش درگیر این بود که چرا کوک بجای اینکه بهش بگه و با اون رابطه داشته باشه حاضر شده بود خود ارضایی کنه یعنی تا این حد بد بود؟
شاید چون امگا بود نمیخواستشبا نشستن کسی کنارش دستی به پلکای خیسش کشید ولی سرش رو بالا نیاورد تا بغضش نترکه
جین : ببین جیمین من..... من نمیخوام مجبور به کاریت کنم فقط میخوام که بدونی....کوک رات شده و با سرکوب کننده و جق زدن داره خودش و کنترل میکنه تا بهت دست نزنه.... این کار به گرگش و خودش اسیب میزنه....
جیمین با بغض حرف جین و قطع کرد : هیونگ من زشتم؟
جین شوکه ثانیه ای به جیمین نگاه کرد و بعد بغلش کرد و سرش رو بوسید : معلومه که نه چرا همچین حرفی میزنی؟
جیمین دوباره با بغض گفت : هیونگ من لوسم؟ بدنم زشته؟ رایحم بده؟
جین اصلا متوجه نمیشد که چرا جیمین داره این حرفا رو میزنه : اصلا جیمین چرا این حرفا رو میزنی؟
جیمین: چرا کوک نمیخواد با من بخو.... بخوابه؟
با گونه های قرمز شده از خجالت گفتجین خنده ی عصبی ای کرد با حرص زیر لب گفت : دوتا احمق عاشق بهم افتادن نمیشه جمعشون کرد
بلند تر ادامه داد تا جیمین صداش بشنوه : کوک فکر میکنه تو هنوز بچه ای ممکنه اذیت شی یا اینکه فکر کنی کوک بخاطر سکس....
جیمین دستش و جلوی دهن جین گذاشت و با خجالت گفت : نگوش
جین با تعجب دست جیمین و کنار زد : چی و نگم؟
جیمین: اون کلمه رو
جین گیج گفت : کدوم کلمه رو
جیمین : همون دیگه
جین : خب کدوم؟
جیمین : اِااااا همون دیگه همونی که با اس شروع میشه
جین : سکس؟
جیمین دوباره دستش و جلوی دهن جین گذاشت با خجالت و عصبانیت کیوتی گفت : میگمممم نگوووو
جین دستش و کنار زد : خیلی خب بابا مهم نیست خلاصه که کوک دوست داره و چون میخواد اذیت نشی باهات همونی که میگی نگم و نمیکنه با اینکه الان خیلی بهت نیاز داره اصلا هر غلطی میخواید بکنید به من چه
YOU ARE READING
my big secret
Fantasyنجات پیدا کردن از سیاهی مطلق و آغاز زندگیی جدید زیر سایه چند سلبریتی! زمانی که جیمین، امگای هفده ساله برای نجات خودش از دست خریدار و صاحب جدید و وحشیش، به خونهای پناه میبره که هرگز فکر نمیکنه ممکنه وضعیت رو براش بدتر از قبل بکنه! زندگی کردن با ی...