11

15 2 0
                                    


همه چیز اماده بود
از اسلحه گرفته تا نقشه و پلن های مختلف اما آلفورد اعتقادی به اون نقشه ها نداشت

اون خودش میخواست که رودرو اون دزدا رو ببینه و بزور یا با ارامش جنس هاش رو پس بگیره

ون های مشکی براق یکی یکی بین تانکر ها و باسکول و جرثقیل های درحال کار ترمز میزدن اما کسی ازشون پیاده نمیشد

تنها کسایی که از ماشین خودشون بیرون امدن آلفورد و فلیپ بود
قدم های مطمئن و بلندشون رو سمت لنگر برمیداشتن تا اینکه به کشتی روبروشون به اندازه کافی نزدیک شدن

با نیشخندی کشتی‌اش رو بر انداز میکرد و به صدای چندتا مردی که حالا روبروش قرار داشتن گوش میداد

با چهره ای خنثی نگاهش رو از کشتی برداشت و به اون مردهای روبروش دوخت
دم عمیقی گرفت و همزمان با بیرون دادن دمی که گرفته بود چند قدم جلو رفت و اروم با صدای بمش زمزمه کرد

-اومدم چیزی که دستتونه رو پس بگیرم
با نگاه کلی که به چهره مردی که انگار همه کاره بود انداخت متوجه شد عمرا باهاش راه بیاد

پس قبل از اینکه مرد اعتراضی کنه دستاش رو توی جیبش فرو برد و از کشتی بالا رفت
همه اون مردها به سرعت بالا رفتن اما یکی یکی توسط آلفورد به پایین پرت میشدن و وقتی به دست فلیپ میرسیدن اونا رو توی اب مینداخت

دوباره نفس عمیقی کشید و به جنسهاش نگاه میکرد که رئیس اون گروه از کشتی بالا امد
اما فقط فرصت کرد لب هاش رو فاصله بده اما بی حرف موند و با زانوهاش کف کشتی فرود امد

-کشتی من رو پس تو دزدیدی
یکی از دستاش رو از جیبش بیرون کشید و چانه مرد رو بین دستاش گرفت صورتش رو از نظر گذروند

-این..کشتی مال خودمه
چانه اش رو محکم ول کرد و دستشو دوباره توی جیبش گذاشت با تاسف اروم زمزمه کرد
-ادمای ضعیفی مثل تو چرا باید با من در بیوفتن
لگد محکمی به فکش زد و اون رو روی زمین انداخت

فلیپ با چند قدم اروم بالا اومد و به کل کشتی نگاه کرد
کنار مرد روی زمین یک زانوش رو گذاشت و تحدید وار به اون دستور داد
-هرچی گرفتی رو برگردون..کافیه یک چیز کوچیک کم شده باشه تا نه تنها خودت بلکه هرکی که توی اینکار دست داشته رو نابود کنیم

*****

هوسوک به همراه بچها از حیاط عمارت وارد خونه شد
کل عمارت از صدای خنده های اون ها پر شده بود

هوسوک همونطور که از پله ها بالا میرفت با صدای بلند حرفاش رو به زبون میاورد تا بچه های توی عمارت بشنون
-برید استراحت کنید دیگه بسه بدویین

سمت اتاق خودش و مردی که عمارت متعلق به اون بود رفت و بعد وارد شدن به اتاق خودش رو روی تخت پرت کرد

The wrong bulletWhere stories live. Discover now