خیره به چهرهی غرق خوابش،انگشت اشارهاش رو به گونهاش رسوند و برای بار دوم،کمی بلندتر از قبل صداش کرد.
+"هی چانیولی؟"
با صدای پسرک درست نزدیک به صورتش به سرعت چشم هاش رو باز کرد.
بکهیون با خوشحالی گفت
+"خیلی خوابیدی،اگه یکم دیگه بخوابی همینجوری خشک میشی"
از کنارش بلند شد و چانیول قدم هاش رو تا زمانی که کنار میز بایسته دنبال کرد
تکونی به تن کرخت شدهاش داد، کمی دست هاش رو به جلو کشید و در نهایت با خواب آلودگی روی زمین نشست،مگه چقدر خوابیده بود؟
همینطور که یکی از انگشتهاش رو روی پلکهاش میکشید به دنبال عینکش گشت و پسرک ، عینکی که قبل از بیدار شدن چانیول شیشه هاش رو تمیز کرده بود رو دستش داد.
لبخند مهربونی روی چهره خواب آلودش نشست و بعد از واضح شدن دیدش،نگاهش رو سمت ساعت دیواریای که به تازگی در حین بیکاری تعمیرش کرده بود،چرخوند.
عقربه های ساعت نهونیم رو نشون میداد و چانیول همینطور که خمیازه میکشید دوباره نگاهش رو به پسرک داد.
بکهیون با لبخند ظرف کوکی و لیوان کاغذی شیرکاکائو رو روی میز چوبی کنار کاناپه گذاشت و روبهروش نشست.
زمانی که بیدار شده بود سرش روی آرنج چانیول جا خشک کرده بود و دست هاش کمر مرد رو چسبیده بود.خجالت آور بود.
امیدوار بود مرد کتابفروش رو متوجه این نکرده باشه اما کمی بعید بنظر میرسید.
نمیخواست چانیول احساس نا امنی بکنه و در کنارش دوست نداشت روی احساسات خالصانهای که برای وقت گذروندن باهاش داشت، برچسبه ترحم بخوره.از پوسته خجالت زدهاش فاصله گرفت
و با خشروییای که اثری از خواب آلودگی درش دیده نمیشد گفت+"امروز میتونم برم تمرین،نمیدونم چجوری اینجا خوابم برد اما به عنوان تشکر،از خانم هان برات کوکی گرفتم،گرسنهات نیست؟"
همینطور که گیج پلک میزد به تکون دادن سرش به نشانه نه اکتفا کرد،بنظر میومد چانیول هنوز خواب آلوده و برای لود شدن مغز و سنجیدن موقعیتش به کمی زمان نیاز داره.
لبخندی به موهای بهم ریختهاش زد و به تندی تکه ای از کوکی رو گوشه لپش جا داد
بعد از اینکه باقی مونده شیر کاکائوش سر کشید
با دهان پر گفت+"فعلا باید برم اما بازم میام،باشه؟"
چانیول هم متقابلاً لبخندی به چهره احمقانهاش زد
جداً بکهیون فرقی با پسر بچه هایی که برای دیر نرسیدن به مدرسه تند تند صبحانه میخورند، نداشت.
YOU ARE READING
white swan
Fanfiction𝑾𝒉𝒊𝒕𝒆 𝒔𝒘𝒂𝒏˖˙˖🦢𓏲 ≡ # قوی سفید ᝯ +"من برای تو همون قوی سفیدی میشم که تورو تیکه ای از روحش میدونه،کسی که برای دیدن انحنای لب هات که به لبخند باز میشن هرکاری میکنه، اما اگه قبل مرگم از چشیدن آرامش آغوشت محروم شدم و خداحافظی کوتاهی نداشتیم،ب...