Part 12

476 141 36
                                    

بعد از جمع کردن ظرفهای ،غذایی که به کمک شیطنت هاشون برشته و سوخته شده بودند پسرک بازوهای مرد رو گرفت و اون رو سمت کاناپه روبه‌روی تلوزیون کشوند و با لحن سرخوشی گفت.

+"قراره خونگی رو دوست داشتم"

کنارش روی کاناپه جا گرفت و تلوزیون رو روشن کرد بدون اینکه نگاهی به صفحه‌اش بندازه شبکه هارو بالا پایین کرد و خیره به چانیول که سکوت کرده بود پرسید

+"به چی فکر میکنی؟"

با سوالش سر بلند کرد و لب زد

-"به اینکه اگه نقاش میبودم میتونستم چهره‌ات رو بکشم یا نه"

کامل سمتش چرخید و دست هاش رو زیر چونه اش گذاشت.

-" داشتم فکر میکردم اگه نقاش میشدم، میتونستم تورو از حفظ بکشم حتی وقتی چشمهام هم بسته باشه تصویر تو رو میبینم،منظومه چهره‌ات کاملا تو ذهنم ثبت شده‌.
با اینحال تو درست مثل یک شاهکار قدیمی‌ای،کسی که به دست ماهر ترین فرشته ها با ظرافت تراشیده شده و انگار که از رویا بیرون اومده..و همین همه چیز رو سخت میکنه‌."

لبخند زیبایی زد و شیفته وار بهش خیره شد

+"کاش میفهمیدم چه رمزی میزنی که انقدر خوب حرف میزنی"

-"شاید بخاطر اینه که کتاب زیاد خوندم"

+"جمله های کلیشه‌ایه اونارو هیچوقت تحویلم نده پارک چانیول"

خنده کوتاهی کرد و نگاه پسرک سمت چاله گونه‌اش کشیده شد

+"راستش هیچوقت فکرش رو نمیکردم بتونم یهو کسی رو انقدر دوست داشته باشم،این خیلی مسخرس که دیدنت هم باعث میشه قلبم تند بزنه"

بکهیون نور بود، درخشان،زیبا،انقدر زیبا که چانیول رو یاد تمام چیز های قشنگی مینداخت که خیلی دوستشون داشت اما هیچوقت نتونست بود اونهارو داشته باشه.
و چانیول عاجر بود،عاجز از اینکه مثل اون نمیتونست انقدر احساساتش رو نشون بده.

+"قول میدم کنارت بمونم چانیول،تو همیشه میتونی آغوشم رو داشته باشی و من گوش شنوایی میشم که به صدای درد های خاموشی که تو وجودت پنهانشون کردی،گوش میده"

کمی خودش رو جلو کشید و خیره به چشم هاش با قاطعیت گفت

+"کسی میشم که متوجه درد های کشنده ای که درون وجودت رشد کرده میشه و برای برگردوندن لبخند روی بوم چهره‌ات تلاش میکنه،چانیول من واقعا احساس خوبی دارم..بیا زندگی کنیم نه که فقط نفس بکشیم..
بیا کنار هم زندگی کنیم"

مرد خم شد و به ارومی پیشونی‌اش رو بوسید و به چشم های بسته‌اش خیره شد. بوسه سبکی پشت پلک هاش گذاشت دم عمیقی از عطرش گرفت.

-"تو تنها کسی هستی که وادار میشم بخاطرش زندگی کنم"

انگشت هاش رو لای چتری هاش سر داد و مرتبشون کرد

white swanWhere stories live. Discover now