جفتی که سرنوشتشون در قلب تاریخ حک شده .فرزندان خورشید و ماه ، همونایی که حتی قبل به دنیا اومدنشون برای هم بودن و قلبشون بدون اینکه بدونن برای هم می تپید .
خونی که با هر تپش در کنار جفتش احساس قدرت بیشتری میکنه و اون ها کسی نیستن جز ...
ولی وقتی اون نبود قلبش یخ کرده بود . جیمین حتی دیگه دلیلی برای نفس کشیدن نمی دید.
کل قصر از حس کردن اون رایحه غمناکِ هلو ناراحت بود . آخه جیمین پسری بود که شادی به قصر اورده بود . آره اون خودش بود .
_انقدر ازم متنفر بودی که ترکم کردی؟ مگه من چقدر بدم که اون طوری گذاشتی رفتی؟ بعد اون ماجرا حتی به خودت زحمت ندادی روتو برگردونی و چهرمو ببینی . چرا ترکم کردی جئون؟!
ولی اون جوابی نداشت . حماقت خودش بود . هرچقدر هم سخت بود باید مبارزه میکرد . میدونست اگه روشو برمیگردوند دیگه رفتنی وجود نداشت . اصلا کسی هم بود که با دیدن همچین چهره دل انگیزی جواب"نه"بده؟
ریه هاشو با بوی هلو پر کرد .هیچ اندازه ای وجود نداشت که میزان دلتنگیشو برای اون بشماره.
کاپل ها: کوکمین/نامجین/تهگی
ژانر: تاریخی/امگاورس/رمنس/اسمات/کمدی
روز های آپ:شنبه /چهارشنبه
نویسنده:softsoul
________________
برین تو همین اکانت و بوک جدید و بخونین.
YOU ARE READING
𝗺𝘆 𝘀𝗽𝗲𝗰𝗶𝗮𝗹 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮
Fanfiction« completed » نامجون امپراطوری که به ملکه و صیغههای سلطنتی علاقهای نداره . همین باعث میشه که ملکه مادر برای اون یک امگای نر پیدا کنه . اونم تو دورهای که همهامگای نر رو نحس میدونند و زوجی که تو زندگی قبلی نشد به هم برسن . خب ال...