پارت یازدهم

1.3K 242 4
                                    

تهیونگ~

_:«ممنون‌ که‌ اجازه دادی هیونگ‌ »

_:«راستش زیاد راضی نبودم‌ ولی از اونجایی‌ ‌ که هوسوک‌ شی‌ اسرار‌ کردن‌ موافقت‌ کردم‌ .»

به سمت‌ هوسوک‌ برگشتم‌ :«ممنونم‌ »

لبخندی‌ زد :«خواهش‌ میکنم شاهزاده زیبای‌ من »

نامجونره بو شوگا کرد :«جین‌ هم همراهمون‌ میاد‌ . یونگی‌ کارت‌ سخت شده باید‌ مراقب‌ خیلیا‌ باشی‌ »

شوگا با همون صورت بی حسش گفت:« وظیفمه‌‌ سرورم‌ با تمام توانم‌ ازتون‌ مراقبت‌ میکنم‌ »

هوسوک با لحن طعنه آمیزی گفت :«اوه‌ یونگی‌ شی با این ‌همه کار وقت میکنید‌ به گارد سلطنتی برسید‌؟»

حس میکنم غیر مستقیم‌ داشت بیرونش‌ میکرد .

_:«نگران‌ نباشید عالیجناب‌ من مشکلی ندارم‌ »

رو به امپراطور‌ کرد‌ :«با اجازه میرم مقدمات شکار رو آماده‌ کنم‌ چیزی تا صبح نمونده‌ »

هوسوک به کناذش اشاره کرد:« بمونید‌ یونگی‌ شی‌ و یکم شراب برنج‌ بنوشید‌»

_:« ممنون ولی من مست‌ نمیکنم برای مراقبت‌ از اطرافیانم‌ باید هوشیار‌ باشم‌‌ .»

بعد تعظیم‌ کرد و رفت‌ .

نامجون لیوان نوشیدنی رو بالا اورد :«جیا‌ پیش‌ دایه‌اش‌ میمونه‌ درسته‌ »

_:«بله هیونگ‌ »

ن_:«هوم‌ بهتره بری‌ و استراحت کنی قبل‌ از طلوع‌ خورشید‌ حرکت میکنیم‌ »

بلند شدم :« چشم‌ هیونگ‌ شبتون‌ بخیر‌ . شب‌ شماهم‌ بخیر هوسوک‌ شی‌»

به سمت اقامتگاه خودم رفتم تا وسایلمو‌ جمع کنم .

جیا با دیدنم ذوق کرد:«آپا‌ »

_:«اوه جیا‌ تو‌ هنوز‌ بیداری‌ »

با سرعت‌ به طرفم‌ اومد‌ و خودشو‌ تو آغوشم‌ انداخت‌:«آپا‌ دلم برات‌ تنگ میشه‌»

موهاشو‌ نوازش‌ کردم‌ و بوسیدمش‌ :«آپا‌ زود‌ برمیگرده‌ دخترم‌ .»

_:«چرا شوگا‌ رو میبری‌ ؟»

_:«اوه پس برای شوگا‌ دلتنگی‌ نه برای آپا‌ .»

سرشو‌ تکون‌ داد:«نه‌ من آپا‌ ته‌ رو از همه بیشتر دوست دارم »

_:«بیشتر از شوگا‌ ؟»

_:«اوهوم‌ ولی کاش‌ شوگا‌ هم آپا‌ من بود‌ اونوقت دوتا آپا‌ داشتم‌»

به دخترش‌ و افکار‌ کودکانه‌اش‌ لبخندی‌ زد:«جیا‌ برو بخواب‌ دوباره حالت‌ بد میشه‌ »

𝗺𝘆 𝘀𝗽𝗲𝗰𝗶𝗮𝗹 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin