part 32

426 56 87
                                    

Jungkook pov:

چشم هام رو باز کردم و لحظه ی بعد به خاطر نور شدیدی که به چشمم میخورد، پلک هام رو بستم.
با یادآوری آخرین لحظه که به بار رفتم چشم هام رو باز کردم، من الان کجام؟
نکنه کاری کرده باشم؟ روی تخت نشستم و از بوی بدی که میدادم دماغم رو چین دادم، اَه این بو از منه؟
بو آشغاله که.

چشم هام رو مالوندم و به اتاقی که توش بودم نگاه کردم، اینجا کجا بود؟
پتو رو کنار زدم و به بدنم نگاهی انداختم
تک تک لباسامو دارم، دردم که ندارم، نکنه من با یکی یکاری کردم؟

ترسیده خواستم از تخت پایین بیام که با دیدن چهره آشنایی نفسم حبس شد...
اون تهیونگه؟ اینطوری نشسته خوابش برده بود؟ من توی خونه اون بودم؟

خیره به تهیونگی که نشسته به دیوار تکیه داده بود
بغض سنگینی توی گلوم حس میکردم
چرا؟ چرا هر کاری میکردم بازم تهش به تهیونگ میرسید، خسته شدم دیگه.

دستم رو روی سر دردناکم گذاشتم و ناخودآگاه اهی کشیدم،
پلک های تهیونگ با شنیدن صدای من لرزیدن و لحظه ی بعد چشم هاش رو باز کرد.

+خدای من...جونگکوک خوبی؟ سردرد داری؟ برات سوپ درست کردم..میرم بیارم.

+ت..تهیونگ

اسمشو ناخواسته صدا کردم

تهیونگ به سمتم برگشت و گفت:
-چیزی لازم داری؟

بهش بگم نره؟ چشم های نگرانش روی تک تک اجزای صورتم میچرخید، چرا هم دوست داشتنت، هم نداشتنت اذیت کنندست؟

+جونگکوک؟

-من..اینجا چیکار میکنم.

نگاهم رو بهش دادم کمی بهم نزدیک تر شد و هوفی کشید.

+میدونستم اینو میپرسی، بهت توضیح میدم..فقط اول یه چیز بخور با اون حجم از مستیت حتما سرت داره منفجر میشه.
چشم هام روی هم بستم و سعی کردم درد سرم رو فراموش کنم.

-بگو. من. اینجا. چیکار. میکنم؟

حوصله بحث کردن نداشتم و کلماتم رو تیکه تیکه گفتم

+دیشب جیمین دنبالت میگشت، بهم زنگ زد گفت تو توی اون کلابی، منم نزدیک اونجا بودم اومدم دنبالت
ولی باور کن هر کاری کردم آدرس خونت رو ندادی!

هیچی رو یادم نمیومد
توی دلم پوزخندی به تیکه اخر حرفش زدم
میترسید بهش بگم چرا منو اوردی خونت که اینطوری توضیح میداد
ولی خودمم هم دلم میخواد اینجا باشم هم نباشم
هم دلم میخواد باهاش حرف بزنم، هم نمیخوام حتی نگاهش کنم.

کلافه از بوی بدی که میدادم بینیم رو چین دادم و رو به تهیونگ گفتم:
-باید برم خونه، میخوام دوش بگیرم

تهیونگ لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت:
+میتونی اینجا بری حموم، برات سوپ درست کرده بودم‌.

𝐈 𝐝𝐢𝐝𝐧'𝐭 𝐟𝐨𝐫𝐠𝐞𝐭 𝐚𝐧𝐲𝐭𝐡𝐢𝐧𝐠Where stories live. Discover now