وقتی هیونجین در اپارتمان نسبتا بزرگشونو باز کرد فلیکس جلوتر از دوستپسرش وارد خونه شد و بعد از انداختن کیف مزخرفش رو کاناپه خاکستری رنگ مشغول در اوردن لباساش شد و مستقیم لباساشو توی ماشین لباسشویی انداخت و همونطور لخت تنها با لباس زیرش برگشت پیش هیونجینی که نشسته بود رو کاناپه و مشغول دید زدنش بود.
+توام لباساتو بنداز تو ماشین لباسشویی،دقیقا یادمه
پیرهنتو اخرین بار شنبه هفته پیش شستی و کل هفته همینو پوشیدی.
هیونجین سرشو تکون داد و دستشو به دکمه های پیرهنش رسوند.
-فقط تو تا لباسامو در میارم برگرد.
فلیکس نگاه نگاه عجیبی بهش انداخت و سری
تکون داد.
+من میرم دوش بگیرم.
هیونجین قبل اینکه فاصله بیشتری ازش رو دور بشه تقریبا پرید روش نگهش داد.
-هی وایسا باهم بریم،یعنی خب..صرفه جویی!
فلیکس با چشمای گرد شده عقب رفت و دستشو جلوی هیونجین گرفت.
+تو..تو پسر کوچولوی هورنی،حتی فکرشم نکن که بزارم بفاکم بدی ما دوروز پیش انجامش دادیم.
هیونجین با چشم هایی که خیلی معصومانه به نظر میرسید درحالی که لباشو اویزون کرده بود بهش خیره شد.
-چی داری میگی اقای لی من به فکر اینده جامعهام!
فلیکس نفسشو بیرون داد و چهره عصبانی ای به خودش گرفت.
+ببین منو هوانگ،من امروز کلی کار کردم و خستم و هنوز ورودیم تیر میکشه پس گورتو گم کن.
هیونحین نگاه پوکرشو رو تمام بدن فلیکس چرخوند و سرشو تکون داد.
طی حرکت ناگهانیای بهش نزدیک شد و جسم تقريبا سبکشو روی شونه هاش انداخت و همونطور که با یه دست دکمه هاش رو باز میکرد سمت اتاق مشترکشون رفت.
فلیکس همزمان با کوبیدن به کمر هیونجین جیغ میکشید و ازش میخواست بزارتش پایین که هیونجین بعد اسپنک محکمی که روی باسنش زد گذاشتش زمین و دستشو گرفت و کشیدش تو حمام و درو پشتشون قفل کرد.
لباسای خودشو دراورد و توی سبد حمام گذاشت.
+حتی فکرشم نکن که بزارم بهم دست بزنی هیون
هیونجین سرشو تکون داد و بعد انداخت اخرین تکه لباسش توی سبد قهوهای رنگ،خم شد و لباسزیر فلیکس و از تنش دراورد و روی لباسای خودش انداخت.
+حتی اگه اونم تنم نباشه بازم نمیزارم بهم دست بزنی
هیونجین نگاه مظلومی به خودش گرفت و نگاهشو بین عضوش و فلیکس چرخوند.
-ولی تو امروز حسابی این کوچولو رو ناراحت کردی،مطمئنی نمیخوای کاری در قبالش بکنی؟
فلیکس اب باز کرد و مشغول تنظیم کردنش شد.
+کاملا مطمئنم ببین هوانگ،پسرت باید با حقایق رو به رو بشه و حقیقت اینه که اون کوچیکه.
-اوه خیلی بخاطر کوچیکیش ناراحت نباش دیگه قرار نیست داشته باشیش که سایزش رو مخت بره.
فلیکس نگاه مثلا ناباورشو به هیونجین داد که جدی به نظر میرسید.
+تو که جدی نیستی؟
هیونجین فلیکسو کنار زد و زیر دوش رفت.
-اتفاقا کاملا جدیم،من دیگه باهات نمیخوابم
فلیکس اداشو دراورد و کنارش زیر دوش قرار گرفت.
+یعنی اگه الان ازت بخوام منو بکنی قبول نمیکنی؟
هیونجین سرشو به دو طرف تکون داد و شامپو جدیدش که رایحه پرتقال داشت رو برداشت.
-البته که قبول نمیکنم،من قبول کنم پسر ناراحتم قبول نمیکنه.
میشد گفت فلیکس امیدوار شده که هیونجین قرار نیست توی اون دقایق کاری بهش داشته باشه
اما بازم خشن ترین چهرهی ممکن رو به خودش گرفت
با دیدن هیونجین که داشت بیخیال مثل بچه ها موهاشو با کف حالت میداد و باهاشون برای خودش سیبیل میزاشت و بخاطر رنگ متفاوت کف ذوق میکرد فقط نفس عمیقی کشید و با فاصله ازش رو کاشی های سفید رنگ نشست.
هیونجین از حرکت فلیکس نگاهی بهش کرد.چشمای
متعجبش و لحنی که داشت باعث ضعف فلیکس میشد.
-لیکسی بخاطر شامپوی پرتقالی ناراحته؟اخه نارنجی بود نمیتونستم امتحانش نکنم،نگاه کن حتی کفشم نارنجیه.
فلیکس فقط سری به دو طرف تکون داد و سعی کرد تن صداش به شدت پایین باشه.
+جین من نیاز به ارامش داشتم که بعد اون خستگی ریلکس کنم ولی وقتی تو اینجایی نمیتونم انجامش بدم میفهمی؟.
رنگ نگاه هیونجین عوض شد،به وضوح ناراحت بود
سرشو تکون داد و مشغول شستن موهاش شد.
و بعد چند دقیقه از زیر دوش کنار رفت.
لبخند کمرنگی زد و سرشو پایین انداخت.
-تا وقتی کارت تموم بشه برات یه نوشیدنی داغ درست میکنم،شاید شیرکاکائو خوبه؟اوه میخوای برم برات از اون مینی مافینای مورد علاقت بخرم؟
فلیکس سرشو تکون داد و همونطور رو زمین خودشو تا زیر دوش کشید.
+خیلی خوب میشه اگه انجامش بدی
مکثی کرد و نگاهشو به چشمای خندون هیونجین داد.
+تو خیلی خوبی جین متاسفم که گاهی اوقات باهات رفتار بدی دارم.
هیونجین خنده ای کرد و سرشو تکون داد.
-هاه..گاهی اوقات اقای لیکس؟تو همیشه باهام رفتار بدی داری ولی این..یعنی خب من باهاش مشکلی ندارم من همینطوری که شبیه یه جوجه زامبی خشنی دوست دارم.
و بعد حرفش بدون فرصت جواب دادن به فلیکس لبخندی زد و از فضای نفس گیر حمامشون خارج شد.
_____________