سر فرو رفته توی ابش بهش اجازه خبر داشتن از دنیای بیرون رو نمیداد.
صدای حرکت اکسیژن توی اب گوشهاش رو نوازش میکرد،
هر لحظه بیشتر از قبل توی دریا فرو میرفت،
دریایی که انگار انتهایی نداشت،
بعد لرزش عمیقی از جاش پرید و نشست و نگاهشو به قیافه دوستپسر خندونش داد که انگار فقط چند دقیقه زودتر بیدار شده بود.
پسر بزرگتر خمیازهای کشید و قل خورد تا از تخت افتاد پایین.
پسر خنده ای سر داد و از جاش بلند شد.
+بلند شو جینی،باید مسواک بزنیم من بوسه صبح بخیرمو میخوام.
"این یه درامای عاشقانه یا یه داستان سوییت نیست،ماهم کاراکتر هاش نیستیم،این زندگی واقعیه
اول صبح نمیشه بدون مسواک زدن پارتنرتو ببوسی این واقعیت تلخه."
پسر با یاداوری نکته همیشگیش به خودش دستی روی موهای قرمزش که حالا ریشه های خرمایی رنگش نمایان شده بودن کشید و به سختی از جاش بلند شد و پشت سر پسر به راه افتاد.مسواک زرد رنگشو روی دستاش فشرد و محکم تر از قبل مسواک کشید.
بلافاصله بعد از ابکشی دهنش دستاشو زیر رون های دوستپسر لاغرش گذاشت و بعد نشوندش روی میز توالت طلایی رنگ بین پاهاش جا گرفت و بوسه مملو از عشقی رو تقدیمش کرد.پسر همونطور که با دکمه های قهوهساز جدیدش ور میرفت اخبار همیشگی گوش هاش رو پر کرد.
"قاتل بوم های خونی بعد دو هفته دوباره برگشت و اینبار ایم-"
"قاتل بوم خونی کسی که تمام قربانی هاش بوم سفید و حاضری داخل خونه هاشون بوده تا-."
هیونجین با بد خلقی صفحه گوشیش رو خاموش کرد.
-کل سوشال مدیا ها همین شده انگار کسی اهمیت میده
فلیکس با چشم های گرد شده ماگ های ستشون رو روی میز گذاشت.
+اینکه خیلی خوبه بهمون اخطار میدن،اصن اینکه یه قاتل توی شهرمونه رو جدی میگیری؟
هیونجین شونه هاشو بالا انداخت و پشت میز نشست.
-میدونی ماهانه چند نفر توی همین شهر میمیرن بدون اینکه قاتلشون معروف بشه یا حتی قاتلی داشته باشند؟فرقشون با اینایی که تو اخبار براشون سوگواری میکنن چیه؟فقط قاتلشون خلاق نبوده.
فلیکس سری تکون داد و یه تیکه از بیکن سرخ شده رو روی نونتستش گذاشت و طبق عادت مقداری از زرده تخم مرغشو مثل سس روش ریخت.
+ولی اگه یارو سمت قتل نمیرفت حتما آرتیست موفقی میشد،دیدی نقاشی هاشو؟
هیونجین همونطور که اخبارو رد میکرد سری تکون داد.
-اره خب ولی عجیب نیست که پلیس با وجود این همه ردی که از خودش گذاشته نتونستن گیرش بندازن؟
قلپی از قهوهی زیادی شیرینش نوشید و ادامه داد.
-منظورم اینه که برای کشیدن اون نقاشی قطعا مدت زیادی توی صحنه قتل بوده،ولی چطور هیچ فیبری از لباس یا همچین چیزی پیدا نکردن؟فلیکس از جاش بلند شد و تقریبا دوئید سمت اتاقش.
-اقای کاراگاه ساعت ۹ شد،بلند شو دیرمون میشه
هیونجین نق نقی کرد و به سختی تونست از ماگ قهوهی عزیزش دست بکشه و به سمت اتاقش بره.