وقتی جیمین از غصه خوردن و ناراحت بودن سیر شد، از درخت سر خورد و روی زمین پرید.
اون قبلاً تماسای پدرش که مربوطه به این بود که از درخت پایین بیاد رو نادیده گرفته بود.
اون گفته بود: "تو باید چمدوناتو ببندی,جیمین" آهی بخاطر اینکه چشمای جیمین همیشه دنبال پسر کوچیکهی جئون میگشت و هیچوقت چشمشو از مهمونی برنمیداشت،کشید.شاید حتی پاریسم انقدری دور نباشه که جلوی فکر کردنت به جئون جونگهیونو بگیره.
این حتی توی ذهن جیمین اهمیتی نداشت و نگران کننده هم نبود- اون میتونست به ماه پرواز کنه ولی بازم فکر زیبایی جونگهیون هیچوقت از ذهنش خارج نمیشد.به زانوهاش برای پایین پریدن فشار آورد تا دربرابر افتادن مقاومت کنن و با صدای آرومی به زمین پرید.
به اون ارتفاع عادت داشت،اما باعث از جا پروندن و بند اومدن نفس کسی که پایینش بود، شد.مرد قد بلند عقب رفت و خاک رو از روی کفش های چرمی براقش کنار زد.
جیمین به شدت عذرخواهی کرد، تعظیم طولانی و عمیقی کرد و بیهوده سعی کرد لباسش رو مرتب کنه، شلوار جین کهنه و سایز بزرگش و تی شرت سفیدِ بزرگی رو که توی شلوارش گذاشته بود رو صاف کرد.
موهای بلوند و سرکشش رو از صورتش کنار زد و عینکشو بالا برد.قابهای نقرهای بزرگ، نصف صورتشو میگرفتن، ضخامت لنزهاش یک چهارم اینچ بود.صدای بَمی فریاد زد: "فکر میکنی کی هس.."
و وقتی از کفشهای گران قیمتش به بالا نگاه کرد، نرم تر شد: "اوه تویی، جیمین."
"من خیلی متاسفم جونگ کوک شی.من ندیدم شما دارید راه میرید. من قصد نداشتم بترسونمتون، قسم می خورم، من..."جیمین با نفسِ بریده گفت.
جونگ کوک پوفی کرد و دستشو تکان داد و عذرخواهی جیمینو رد کرد. "اشکالی نداره،مهم نیس. اینا فقط کفشن، بچه."
جیمین بدون هیچ حرفی سرشو تکان داد،هنوزم از حضور مرد آب دهنشو به سختی قورت میداد.جئون جونگ کوک بزرگترین بچهی جئون ها بود که از جونگهیون سه سال بزرگتر بود. اون قرار بود نفر بعدی ای باشه که JeonTech رو به عنوان مدیرعامل بر عهده میگیره.
با توجه به تمام تجربیات جیمین، اون کاملاً به طور زیادی، برعکس و بیشباهت از جونگهیون بود. اونا فقط از نظر ظاهری شبیه به هم بودن - موهای سیاه، لبهای کوچک اما پُر که شبیه کمان کوپید* بودن و بینی هایی که هر دو به خوبی رشد کرده بودن.
هرچند که جونگ کوک ترسناک و قوی به نظر میرسید، حتی بلندتر از جونگهیون، با موهایِ کوتاه که خیلی مرتب روی پیشونیش قرار گرفته بود.
اون درشتهیکل و محکم بود جوری که جونگهیون کنارش لاغر و ظریف دیده میشد- بدون شک خوش تیپ و خوش قیافه بود، اما فاقد فریبندگی و شوخ طبعی ذاتی و بدون تلاشی که جونگهیون داشت که باعث میشد مردم رو مثل زنبورها به سمت عسل به سمتش بکشونه.
YOU ARE READING
|Always A Good Idea💡|
Fanfiction|متوقف شده| •پارک جیمین پسرِ راننده ایه که تموم زندگیش رو ناامیدانه در عشق جونگهیون، پسر کوچکترِ خانوادهی ثروتمندِ جئون و یه پلیبوی بیپروا و جذاب گذرونده ولی اون هیچوقت متوجهاش نشده. بعد از سه سال اقامت در پاریس، وقتی که جیمین به عنوان یه است...