✧𝘊𝘩𝘢𝘱𝘵𝘦𝘳 𝘛𝘸𝘰: 𝘛𝘩𝘦 𝘋𝘦𝘢𝘭✧
-سه سال بعد-
'جونگکوک'"پسر لی مینجونگو اخراج کردی؟" مادرش گریه کرد و در رولز رویسش رو به شدت باز کرد.
روی صندلی کنارش نشست، در رو پشت سرش کوبید و کیفشو پایین انداخت، انگار نه انگار که قیمتش میتونست کل یه روستا رو پوشش بده.
جونگ کوک سرشو از اسنادی که روی پاهاش بود،بلند نکرد. زمانی برای تکان دادن سرش و بحثی که میدونست قرارِ پیش بیاد، نداشت...و خیلی زودتر از موقعی که انتظار داشت بود. کلی کار داشت که باید انجام میداد و مرورشون میکرد و حتی تصمیمات زیادی که قبل از رسیدن به دفتر می گرفت.
گزارش سه ماهه سوم سالِ JeonTech ، امروز صبح زود نهایی شد و جونگ کوک از اینکه متوجه شد بخش ارتباطاتشون تقریباً نقطه پیشرفتشو از دست داده بوده، کلی متعجب و آزرده شد. دوباره.
پیش بینی هاش چندان دور از انتظار نبود. اون حتی قبل از گرفتن جایگاه و صندلی ارشد به عنوان مدیر عامل، سالها تجربه در اداره امور مالی و اقتصاد سنجی(استفاده از روش های آماری در بررسی مسائل اقتصادی) داشت.
اون بازار فناوری رو مثل الفبا از بر بود.
این به این معنی بود که یه نفر از رتبه های پایین تر کارشو به درستی انجام نمیداد.پس، هر کسی که بود، تا زمانی که اونا به دفتر میرسیدن،قرار بود هدیهای به شکل یه نامهی پایان کار زیبا و مهر شده روی میزش داشته باشه.
اون باید با دستیارش کیم تهیونگ تماس میگرفت و ازش میخواست تا کمی تحقیق و رسیدگی کنه.اون مرد می تونست هر چیزی رو بفهمه. جونگ کوک نزدیک به ده سالی که برای شرکت کار می کرد، هیچوقت بدون گرفتن اطلاعاتی که نیاز داشت از پیشش نرفته بود.
درسته که تهیونگ دمدمی مزاج و کمی گوشه گیر بود، اما بهترین بود. و علاوه بر این، اون تنها کسی بود به اندازهی کافی که سخت و جدی بود تا بتونه کارو بگیره.
تهیونگ ، حتی وقتی جونگ کوک بی جهت و بدون هیچ دلیلی باهاش بی ادبانه صحبت میکرد اهمیتی نمیداد و خم به ابرو نمیاورد، حتی بیشتر اوقات اونم درمقابل همونکارو، یه جورایی برای دفاع از خودش ، انجام میداد.
تهیونگ می دونست که جایگاه و کارش،محکمِ و در امانه. اون تنها کسی بود که جونگ کوک از زمان مرگ پدرش به طور کامل در امور شرکت بهش اعتماد داشت. یعنی،علاوه بر مادرش.
لیم هیه جین آماتورِ دنیای تجارت نبود. اون شرکت خودش رو از همون دفتر مرکزی اداره می کرد و اغلب نظرات خودش رو در مورد اتفاقات جئون تچ بیان میکرد و پیشنهاد میداد، چه جونگ کوک ازش میخواست چه نه.
YOU ARE READING
|Always A Good Idea💡|
Fanfiction|متوقف شده| •پارک جیمین پسرِ راننده ایه که تموم زندگیش رو ناامیدانه در عشق جونگهیون، پسر کوچکترِ خانوادهی ثروتمندِ جئون و یه پلیبوی بیپروا و جذاب گذرونده ولی اون هیچوقت متوجهاش نشده. بعد از سه سال اقامت در پاریس، وقتی که جیمین به عنوان یه است...