سرمو برگردوندم دوباره به نصابه نگاه کردم
با صدای جونگکوک به سمتش برگشتم_ چی میخوری؟
+ چیزی داری مگه؟
_آره بابا یخچال خریدم
به گوشه ای اشاره کرد پاشدم نگاه کردم دیدم یه یخچاله کوچولو اون گوشست انقدر نمک بود که خندم گرفت
+ یه کولا، چه کیوته این
_ آره عین خودته
چپ نگاهش کردم که چشمکی زد رفت سمت یخچال
اینسری دراز نکشیدم لم دادم خواستم پامو بزارم رو میز که پشیمون شدم بچه تازه خریده بود به موقعش میام تلافی میکنم
اومد کولارو پرت کرد سمتم که رو هوا گرفتمش گذاشتمش رو دسته مبل به نفعم بود الان بازش نکنم
خودشو انداخت بغل دستم و کج شد سرشو رو پام گذاشت+ راحتی؟ ناراحتی ناراحت میشم نگی
_ یکم سفت هست ولی اشکال نداره
+ بچه پرروام هستی
خندید و چشماشو بست کولامو باز کردم همونجوری که به نصاب نگاه میکردم شروع کردم خوردن
+ میگم جونگ کوک
بعد از اینکه جوابی نگرفتم نگاهش کردم که دیدم خوابیده بااینکه نمیدید ولی چشم غره ای بهش رفتم مردتیکه دیشب از استرس نه خودش خوابید انقدر وول خورد که نذاشت منم بخوابم
یک ساعت گذشت و من همچنان به نصاب خیره بودم اون بدبختم زیر نگاه من با دست لرزون درحال نصب دوربینا بود من دراصل به اون نگاه نمیکردم بیشتر حواسم به کاپشنش بود که سعی میکردم از این فاصله نوشته روی آستینشو بخونم
رسما پام خواب رفته بود ولی ترجیح دادم بیدارش نکنم یکم استراحت کنه تا ماشینا برسن
بعد نیم ساعت با صدای گوشیش از خواب بیدار شد بدون اینکه شماره رو نگاه کنه باهمون چشم های بسته جواب داد_ بله؟
#.......
_ باش
گوشیو قطع کرد و به پهلو سمت من چرخید دوباره خوابید
+ بد نگذره پاشو ببینم پام خواب رفت
جوابی نداد که محکم زدم تو بازوش که آخی گفت و بازوشو گرفت
_ چته روانی
+ پاشو پام ترکید
_ یه ساعت دیگه ماشینا میان بزار بخوابم
+ آره دیگه جنابعالی دیشب نذاشتی هیچکدوم بخوابیم الان خودت بخواب منم نقش بالشه شازده رو بازی میکنم
_ به جاش تو الان میری خونه میخوابی من تا شب کار دارم
از اونجا که راست میگفت چیزی نگفتم بعد چند دقیقه که فکر کردم خوابیده دستمو گرفت گذاشت بین موهاش که خندیدم
+ امر دیگه ای نیست قربان؟
_ چرا یه لالایی هم بخونی حله
+ گمشو بینم
![](https://img.wattpad.com/cover/316161416-288-k464049.jpg)
VOUS LISEZ
moon or star [Kookjin_jinkook]
Fanfiction+ جونگکوک نرو + جونگکوک خواهش میکنم نرو + جونگکوک من بدون تو نمیتونم زندگی کنم وایسادم صدای گریه و هق هقش برام مثل ناقوس مرگه ولی من باید برم شاید اگه دو ماه پیش بود بیخیال همه چی میشدم و برمیگشتم میدوییدم سمتش بغلش میکردم و قول میدادم هیچوقت تنهاش...