عاشق جدید

453 95 46
                                    

جین

+ جونگکوک....جونگکوک....جونگکوک

سریع در اتاقشو باز کردم که دیدم رو تخت دراز کشیده هنزفری گوششه
با دیدن من تو این وضعیت سریع نشست و هنزفریو دراورد

_ چته تو چرا این شکلی؟

همونجوری که نفس نفس میزدم سریع درو بستم خودمو انداختم رو تخت که برای یه لحظه اخماش تو هم رفت قیافش جمع شد

+ چت شد؟

_ هیچی تو چته چیشده؟

+ یه خبر مهم

_ چی؟

+ حدس بزن

_ من چمیدونم حدسمم نمیاد

با قیافه جمع شده نگاهش کردم: بی ذوق

_ خب چرا ذوق کنم؟

+ چون تو این خونه باغ یکی عاشق شده

به چشمای گرد شدش با تعجب نگاه کردم و آروم پرسیدم: خوبی؟

_ ها؟ آره کی؟

+ اینو حدس بزن

با تردید بهم نگاه کرد: منو تو که نیستیم؟

+ یکم به اون مغزت فشار بیار منو تو بودیم من اینجوری میومدم به تو بگم

چشماشو بستو نفس عمیقی کشید

_ خب کیه؟

+ از اونجا که احمقی بیا ۲۰ سوالی بریم

_ جین

+ اذیت نکن دیگه بپرس

_ اوکی از من بزرگتره؟

+ آره

_ خب پس تو و جیمین نیستین تهیونگم که بود اولین نفر من میفهمیدم مونده یونگی و هوسوک و نامجون

دوباره رنگ نگاهش عوض شد: یه راهنمایی بکن

+ خب یکیشونو برات حذف میکنم

با هیجان نگاهم کرد: خوبه

+ هوسوک نیست

یهو عین بادکنکی که بادشو خالی کردن سرشو انداخت پایین بعد یه دقیقه دوباره نگام کرد

با صدای لرزون پرسید: نامجونه؟

+ اَه همیشه جوابایی که نمیدی درستن نچ نامجون نیست یونگیه

نفسو باآسودگی بیرون فرستاد دوباره سریع سرشو بالا آورد با صدای بلند گفت: یییووونننگگگیییی؟؟؟

با صدای بلند خندیدم: مرض یونگی چشه مگه؟

جونگکوک حالا خودشم خندش گرفته بود: همیشه فکر میکردم آخرین نفری که عاشق میشه یونگیه

+ نچ آخریش تویه زهرماری که عمرا اگه بدونی عاشقی چیه

_ شرط میبندم از جنابعالی بیشتر میدونم آقای شور

moon or star [Kookjin_jinkook]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora