علامت شخصیت ها:
_ جونگکوک
+ جین
× جیمین
÷ تهیونگ
& هوسوک
= یونگی
/ یونجون
*****************************
جین
دوماه زودتر از چیزی که فکر میکردم گذشت بعد از اینکه حال جونگکوک بهتر شد یه شب خانوم جون همه رو جمع کرد مراسم خاستگاریو برپا کرد همه کاراشو خودمون دوتا کردیم از خرید میوه و شیرینی گرفته تا آماده کردنشون و تمیز کردن خونه؛ همه بعد از شام اومدن حتی مامانامون ولی هیچی باعث نشد خنده از رو لبای جفتمون کنار بره شب خاستگاری بدتر از چیزی پیش رفت که انتظار داشتم تنها آدمای خوشحال جمع خانوم جونو آقاجون بودن حتی منم کله شبو استرس داشتم که نکنه بابام از بچه دار نشدن مونبیول چیزی بگه و این دلیلی بود که هیچی از اون شب نفهمیدم؛ از اونور عمه همش در حال تیکه انداختن بودو آقای جئون سعی میکرد جمعش کنه و جونگکوکی بود که از خجالت قرمز میشد از اینور بابای من یه کلمه حرف نزدو مامانم همش با نگرانی نگاهش میکرد، عمه یوآن ( مامان یونگی و مینهو) یه بند به سولاری که بدون مینهو اومد چشم غره میرفت و این دلیلی بود که سولار کل شبو ساکت یه گوشه نشسته بود، مونبیول و ووک هیونگم آخرین نفر بودن و قیافه درهمشون خبر از یه مشکل میداد البته که من سعی میکردم زیاد بهشون نگاه نکنم یا باهاشون تنها نشم؛ خانواده عمو که مسافرت بودن و منه بدبخت هرچی به خانوم جون گفتم بزاره بچه ها حداقل تهیونگو جیمین بیاد قبول نکردو مجلس به افتضاح ترین و ساکت ترین شکل ممکن گذشت ولی بالاخره آخرش این منو جونگکوک بودیم که شبو تو آغوش هم خوابمون برد تا صبح زودتر دنبال حلقه ها بریم کارای مراسم به کمک تهیونگ و جیمین سریعتر پیشرفت؛ قرار شد مراسم مثل مراسم یونگی و هوسوک تو همون خونه باغ برگزار بشه و خریدایی که ضروری نبود بخاطر شرایط جونگکوک آنلاین انجام دادیم
< جناب کیم کارتون تموم شد میتونید خودتونو تو آینه ببینید
سرمو برگردوندم و به پسر تو آینه نگاه کردمو لبخند زدم موهامو کوتاه تر کرده بودو خدا میدونه چقدر قرار بود جونگکوک سرم غر بزنه ولی دوسش داشتم مخصوصا که سمت چپشو تو صورتم آورده بود
× جین هنوزم دیر نشده
با تعجب برگشتمو به جیمینی که همراه من اومده بود نگاه کردم
+ چی؟
× ببین من قولی مبنی بر رابطه طولانی به تهیونگ ندادم فقط میمونه جونگکوک که گور باباش الان قلبشو عمل کرده حالش از منو توام بهتر پس بیا توام بیخیالش شو و بیا باهم بریم سر خونه زندگیمون نظرت؟
+ من از بچگی بهت نظر داشتم خودت یبس بودی الانم که دیگه از دستت پریدم
خندیدم که جیمین با خنده نزدیک اومد و تو آغوش هم فرو رفتیم
![](https://img.wattpad.com/cover/316161416-288-k464049.jpg)
YOU ARE READING
moon or star [Kookjin_jinkook]
Fanfiction+ جونگکوک نرو + جونگکوک خواهش میکنم نرو + جونگکوک من بدون تو نمیتونم زندگی کنم وایسادم صدای گریه و هق هقش برام مثل ناقوس مرگه ولی من باید برم شاید اگه دو ماه پیش بود بیخیال همه چی میشدم و برمیگشتم میدوییدم سمتش بغلش میکردم و قول میدادم هیچوقت تنهاش...