Gangster_part 5

160 44 50
                                    

آیفون خانه به صدا در آمد. خانم و آقای وانگ که با حالی آشفته گوشه‌ای نشسته و عمیقا نگران احوال پسرک نوجوانشان بودند و خانم وانگ که بدون مکث اشک می‌ریخت، با شنیدن صدای زنگ از جای برخاسته و مضطرب به طرف آیفون گام نهادند. آقای وانگ به سرعت گوشی آیفون را برداشته و کنار گوشش قرار داد.

آقای وانگ: بفرمایید؟

شخص پشت آیفون چیزی بر زبان راند و وانگ پس از آن نیم‌نگاهی به همسرش انداخت که درست در کنارش ایستاده و مضطرب به او می‌نگریست. بزاق دهانش را فرو خورد و رو به فرد پشت آیفون زمزمه کرد:

وانگ: الان میام.

سپس گوشی آیفون را سر جایش قرار داد. خانم وانگ پر سوال رو به او لب به سخن گشوده گفت:

خانم وانگ: کی بود؟ چی گفت؟ چرا انقدر رنگت پریده؟

آقای وانگ نگاهش را از همسرش گرفته و بی‌حرف به سمت اتاق مشترکشان گام نهاد‌. خانم وانگ با ابروانی در هم به دنبالش راهی شد. وانگ به سرعت پیراهنش را عوض نمود و بدون نظر کردن به همسرش از اتاق خارج شد.

خانم وانگ قبل از خروج دستش را گرفت و او را مجبور به توقف کرد.

خانم وانگ: بهم بگو چی شده؟ کی پشت دره؟ از ییبو خبر آوردن آره؟

وانگ لبهایش را بر روی هم فشرد و دستش را از حصار دستان همسرش بیرون کشید. زندگی‌اش سراسر دروغ بود.

آقای وانگ: نمیدونم. باید برم بیینم چی میخواد بهم بگه.

خانم وانگ لحظه‌ای در سکوت به چشمان همسرش نگریست و در نهایت سر تکان داد. آقای وانگ بدون اتلاف حتی نیمی از وقت، برگشته و از خانه خارج شد. 

در اصلی را باز کرده و با فردی که مقابل در به انتظارش ایستاده بود به سرعت به طرفی خلوت که دید کمتری نسبت به در اصلی داشت حرکت کردند. وانگ نگاهش را به فرد مقابلش داد و مضطرب زمزمه نمود:

آقای وانگ: فهمیدن کارِ من بوده. پسرمو با خودشون بردن! 

_یعنی چی؟ چطور متوجه شدن؟

وانگ سر تکان داد.

وانگ: شیائو جان دقیق‌‌تر از چیزیه که تصورشو می‌کردیم! به رئیس بگو به کمکش نیاز دارم. نمیخوام اون قاتل روانی بلایی سر پسرم بیاره.

_مطمئنی پسرت از چیزی خبر نداره؟ اگه رئیس و ما رو لو بده شک ندارم تائو همتون رو سر به نیست میکنه!

وانگ با اطمینان به نشانه مخالفت سر تکان داد.

.

.

.

تقه‌ای به در وارد شد. شیائو جان بدون آنکه دست از بوسیدن معشوقه جوان آلمانی‌اش بکشد، با ابروانی در هم به دلیل مزاحمت و صدایی سرد و خشک گفت:

𝙜𝙖𝙣𝙜𝙨𝙩𝙚𝙧Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang