چپتر ششم «پایگاه نظامی نانجینگ»
════════❤️🩹══
ارتش سرخ فرمانده وانگ ییبو دقیقاً ساعت ۱۰:۱۵ صبح، دو روز دیرتر از برنامه ریزی قبلی، به پایگاه نظامی نانجینگ رسید. با توجه به حمله پیشبینی نشده در روستای جیانگ سو که با پیروزی سربازان کمونیست به پایان رسیده بود، دو روز دیر رسیدن هیچ مشکلی ایجاد نمیکرد. وانگ ییبو ممکن بود بگوید هیچ مسئلهای نبود.
وقتی وانگ ییبو، روبهروی جایی که سربازانش جعبههای اسلحه و آذوقه را باز میکردند از جیب پیاده شد، نگاهش سمت شیائو جان که در پشت یک جیپ نشسته بود، جلب شد.
چشمان شیائو جان در حالی که با انگشتانش بازی میکرد و لب پایینی خود را میجوید، غمگین و افتاده بود.
از زمانی که وانگ ییبو و افرادش کنترل جیانگ سو را به دست گرفتند و سربازان کومینتانگ را کشتند، دکتر ساکت مانده بود. وانگ ییبو پیش خودش گفت، وضعیت غمگین شیائو جان هیچ ربطی به او ندارد. با توجه به اینکه واقعاً اینطور نبود. نمیتوانست برای سرباز پزشک احساس ترحم کند، زیرا در مدت کوتاهی به اندازه کافی مرگ و میر وجود داشت تا بفهمد چه زمانی یک مرد در غم از دست دادن همرزمانش غمگین است.
«ونهان»
وانگ ییبو به سمت ونهان که نزدیک یک جعبهی باز ایستاده بود اشاره کرد.
«مواظب شیائو جان باش. اگه کار احمقانهای کرد، فوراً بهم گزارش بده. کارایی مونده که باید حواسم باشه.»
ونهان گفت: «بله، فرمانده. باید ببندمش فرمانده وانگ؟ در هر صورت سعی میکنه فرار کنه.»
چشمان وانگ ییبو به شیائو جان خیره ماند.
«نه»
متوجه شده که سرباز پزشک اگرچه ترسو بود، اما احمق نبود که بتواند جان دوستان زندانی خود را که در پایگاه بودند با فرار کردن به خطر بیاندازد.
«لازم نیست. اون جایی نمیره. همونطور که بهت میگم انجام بده و مراقبش باش»
ونهان در حالی که وانگ ییبو برای رفتن به داخل پایگاه نظامی نانجینگ گام برمیداشت سرش را به حالت خمیده پایین آورد و جواب داد.
«بله فرمانده»
**
صدای چکمههایش در راهروی پایگاه نانجینگ طنین انداز شد. چهرهاش بیاحساس باقی مانده بود.
چشمان سرگَردانِ سربازان مستقر در آنجا را که از کنارش عبور میکردند، نادیده گرفت. هیچ کس جرات نگاه کردن در چشمانش را نداشت. او به ظاهرِ سردش معروف بود. وانگ ییبو از ظاهر سردی که داشت آگاه بود و میدانست که اکثر مردان - حتی خود او - او را به عنوان یک هیولا میدیدند و به هر قیمتی از او دوری میکردند.
YOU ARE READING
「𝐇𝐞𝐚𝐥 𝐓𝐡𝐞𝐬𝐞 𝐁𝐚𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐒𝐜𝐚𝐫𝐬␋𝐁𝐉𝐘𝐗」
Fanfictionﻬღ ترجمه فارسی فیک ‹ این زخمهای جنگ را درمان کن › ⌑ کاپل ‹ ییجان␋ییبوتاپ › ⌑ ژانر ‹ رمانتیک، درام، انگیزشی، اسمات، انگست، جنگی› ⌑ روز آپ ‹ چهارشنبهها › ⌑ نویسنده ‹ vanillagalaxiez › ⌑ مترجمین ‹ Ro&mari › ⌑ ویراستار ‹ Lin ›