📱part 44 ⌨︎︎

377 95 15
                                    

سه روز بعد:

چت ته‌ته و کوکی:

ته‌ته: میخوای باهم بریم یه دوری بزنیم؟

..

ته‌ته: جونگ کوک

..

ته‌ته: فکر کنم سرت شلوغه

ته‌ته: من میرم بستنی فروشیِ بیرون از دانشگاه

خونده شد

(یک ساعت بعد)

رفقا:

چیم‌چیم: ببینین چی شده..

هندسام: دست کیه؟ یونگی؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هندسام: دست کیه؟ یونگی؟

چیم‌چیم: آره

نامی: چی شده؟

چیم‌چیم: یونگی زد صورت مینهو اورد پایین

هندسام: به قول بعضیا (یونگی) "خشونت هیچوقت جواب نمیده"

نامی: این دفعه نه عزیزم

هوپی: وای خدا چیشده؟

چیم‌چیم: منو هیونگ رفتیم بستنی بخوریم، اونجا تهیونگ رو دیدیم، بغلش مینهو و دوستش وایساده بودن حرف مفت میزدن

چیم‌چیم: تهیونگم انگار کنارشون ناراحت بود و وقتیم مارو دید اومد پیشمون، وقت داشت میومد پیشمون اون دوتا میکروب جامعه بازم زر اضافی زدن

هندسام: مرتیکهای شیلنگ!!

چیم‌چیم: اولش یونگی هیونگ گفت توجه ای نکنیم ولی منیهو دهنش میخارید هیونگم زد دهنشو آسفالت کرد

چیم‌چیم: اصلا باید می بودین و می دیدین!!

نامی: حقشون بود کتک بخورن

هوپی: بعدش چی شد؟

ته‌ته: وقتی هیونگ زدش، دوستش اومد کمکش کنه

ته‌ته: جیمینم اینجوری بود:

ته‌ته: جیمینم اینجوری بود:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ته‌ته: اون دوتام در رفتن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ته‌ته: اون دوتام در رفتن

هندسام: 😂😂



فلش بک:


یونگی و جیمین خوشحال، و دست در دست هم سمت بستنی فروشی میرفتن. با دیدن تیهونگ و مینهو و دوستش لبخندشون محو شد. جیمین ناراحت شد ولی خیلی سریع با دیدن حس ناآرومی تهیونگ عصبی شد. رفتن نزدیکشون.

ته بلاخره دوستاش رو دید
"سلام بچه ها"

"چیکار میکنین؟"

"فقط داشتن رد میشدن" تهیونگ تلاششو کرد تا از پیششون برن ولی با حرف مینهو وایستاد.

"پسر یه دقیقه وایسا! تنها چیزی که میتونم ببینم کونشه"

"چه گوهی زِر زِر کردی؟" جیمین داد زد و یونگی سعی کرد جلوی جیمین رو بگیره.

ته سمتش برگشت.

"منظورم اینه به این لبا نگاه کن، و این چشمای بیگناهش، آدم دوست داره بزنِ داغونش کنه، هی بیب بیا باهات کار دارم"

"این گوسا.." جیمین رفت سمتش ولی تا بفهمه چی شده یونگی با سرعت خودش رو رسوند سمت مینهو یه دونه زد تو صورتش، یقه اش رو گرفت و یه دونه محکم تر زدش.

ازش جدا شد ولی باز برگشت و بازم مشت محکمی بهش زد.

"مواظب دهنت باش"  و هلش داد.

"بیا بریم یه جای دیگه" دست دوتا پسر رو گرفت و بی توجه به مینهویی که از درد فریاد میزد از مغازه زدن بیرون.

..

..

چت کوکی و شوگرکت:

کوکی: هیونگ! من تازه چتارو دیدم

کوکی: مرسی که ازش دفاع کردی

کوکی: حالت خوبه؟

کوکی: باید میرفتم پیشش ولی مثل یه کودن فقط موندم تو کلاس

شوگرکت: خوبم، اون دوست منم بود پس باید پشتش رو میگرفتم

کوکی: اَه!! این استاده تا کارمو تموم نکنم نمیزاره از کلاس بزنم بیرون.. تنها کسی بودم که مونده بودم... اینجا دانشگاهه یا دبیرستان!!!!

کوکی: دستت که درد نمیکنه؟

شوگرکت: خوب میشه.. فقط یه سه باری زدمش، چیزی نشد

کوکی: سه بار؟

شوگرکت: اولیش که غریزه ای بود

شوگرکت: دومیش بخاطر تو بود

شوگرکت: سومیم چون از قیافش خوشم نیومد

کوکی: هیونگگگ!!

شوگرکت: اگه انجامش نمیدادم، جیمین صدرصد میرفت جلو.. نمیخواستم دستای کوچولوش درد بگیره

کوکی: تا اونجایی که گفتی درد بگیره اوکی ولی به دستاش گفتی کوچولو😂😂

کوکی: اونام زدن؟

شوگرکت: نه تا اونا بفهمن چی شده ما رفتیم

کوکی: هیونگ😂😂

کوکی: شت استاد دید منو

کوکی: بعدا پیام میدم بهت

Amigos/ bts groupchatWhere stories live. Discover now