📱part 38 ⌨︎︎

392 100 17
                                    

روز بعد تهیونگ با اینکه نتونسته بود درست بخوابه، ولی زودتر از همیشه بیدارشد... خیلی سریع کفشش رو پوشید و با برداشتن جاکتش از اتاقش بیرون اومد.

میخواست در اتاق یونگی رو بزنه که فهمید در بازه.

"چرا در بازه" پرسید و آروم وارد اتاق شد.

به تخت یونگی نگاهی انداخت و دید که یونگی و جیمین تو آغوش هم دیگه هستن... تخت به اندازه جفتشون جا نداشت ولی یونگی، جیمین رو مثل یه شئ با ارزش تو بغلش نگه داشته بود.

لبخندی زد و دنبال جانگ کوک گشت ولی اون نبود.

به سراغ اتاق کوک که دقیقا بغل اتاق یونگی بود رفت...

در زد و هم اتاقی جونگ کوک در رو باز کرد.

"هی؟ تهیونگ‌ درسته؟"

"آره جونگ کوک کجاست؟"

"آم.. اون اینجا نیست"

البته که معلوم بود کوک داخل اتاقه و پشت در قایم شده.

"باشه ببخشید مزاحمت شدم"

برگشت سمت اتاق یونگی تا کاپل عاشق رو بیدار کنه.

"هی جیمین پاشو.." سعی کرد با آروم ترین حالت ممکن بیدارش کنه

"یونگی هیونگ" یکم بلندتر گفت

"برو گمشو جین"

"هیونگ"

"چت.."

تا نگاهش به ته خورد جیغی زد و تهیونگ هم با یه جیغ بلندتر جوابشو داد، برای همین جیمین بلند شد و مثل یه دختر جیغ زد.

"فقط محو شو تهیونگ!" یونگی سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و پسر ترسیده رو تو بغلش گرفت.

"چیکار کردم مگه؟"

"چطوری اومدی تو؟"

"درباز بود..."

"چی!! "

"جونگ کوک کوش؟"

"رو تخت جین؟"

"نه اونجا نبود"

"چه غلطا؟ اون نه تنها بدون هیچ کلمه ای گذاشته رفته.. بلکه درم پشت سرش باز گذاشته.. فکر کرده چه خریه؟ یه تیکه گ*ه.." جیمین عصبی شده بود.

"آروم باش بیبی، اون باید برگشته باشه اتاقش"

"اونجام نبود... خداکنه رفته باشه کلاس"

"کلاس؟ این وقت صبح؟" یونگی همزمان با چک کردن گوشیش گفت.

"هشته"

"شت دیرم شد" جیمین با شدتی که ازش بعید بود از اتاق زد بیرون.

"منم دیرم شده"

"برو سرکلاس هیونگ بعداً باهم حرف میزنیم"

Amigos/ bts groupchatDonde viven las historias. Descúbrelo ahora