5. کلاب

1.2K 176 36
                                    

بعد از نشون دادنِ کارت و ورود به اون مکان، به سرعت از اولین کسی که رو به روش قرار گرفت، جایِ سرویس بهداشتی رو پرسید و بعد به سمتِ انتهای راهرو دویید.
مثلِ همیشه باید دو‌نفر تو دستشویی میبودن که برن تو همدیگه و حالش رو بد کنند!طوری که اون مرد با دست های هیزش کمرِ و باسن زن رو به خودش میچسبوند و وحشیانه لب های سرخ از رژش رو میبوسید، باعث میشد قیافش تو هم جمع بشه و نگاهش رو از اون ها بگیره.

بی توجه به اون دو نفر شیرِ آب رو باز کرد و چند بار با پر کردنِ دست هاش، صورت وَ قسمتِ جلوییِ موهاش رو با آبِ سردی که روح از بدنش جدا میکرد خیس کرد و دست هاش رو به دو طرفِ روشویی تکیه داد.سرش رو بالا آورد تا از توی آیینه نگاهی به خودش بندازه.دردِ عضوِ کام نشدش تو شلوارش و سر دردی که گرفته بود داشت دیوونش میکرد و نمیدونست تا کِی قراره ادامه پیدا کنه.

تار های خیسِ موهاش رو کلافه به بالا داد.
شاید اگر کمی مست میکرد همه ی این درد ها براش کم رنگ تر به نظر میرسید.اون وقت خیلی راحت میتونست همونجا یک اتاق بگیره و تا خودِ صبح بخوابه تا حالش بهتر بشه.البته اگر کمر دردِ حاصل از کام نشدنش رو نادیده میگرفت...

نگاهِ زیر چشمی به پشتِ سرش انداخت.درِ توالت باز شده بود و اون دو نفر با تغییر مکان دادن از کنارِ در به اونجا، سخت مشغول عشق بازی بودند.دستِ مرد سمتِ بند های قرمز رنگِ لباسِ زن رفته بود و اون هارو تا شونه های ظریفش پایین میکشید وبا دستِ دیگه‌اش مشغولِ باز کردنِ زیپش شده بود.

نگاهش رو از اون دو نفر گرفت.صورتش رو با دستمالی که همیشه تو جیبش داشت خشک کرد و با آخرین نگاه به خودش و تمدید کردنِ بالمِ لبش، از اونجا خارج شد.

رو یکی از اون صندلی های فلزی و پایه بلندی که پشتِ میز بزرگِ بار قرار داشت نشست و رو به پسر سفید پوشی که میومد سمتش تا سفارشش رو بگیره، ویسکیِ چهل درصدی سفارش داد و تا آماده شدنش نگاهی به اطرافش کرد.
همه مشغول رقصیدن بودن و کمتر کسی تو جاش نشسته بود.
ریتمِ آهنگ و بلندیِ صداش به خوبی فضای اونجا رو پُر کرده بود و رقصِ نور به خوبی رو تنِ آدم های اونجا مینشست و تاریکیِ اونجارو با رنگ های مختلفش روشن میکرد.

-این هم از ویسکیتون.
بعد از پنج دقیقه نگاهش رو از دور و اطرافش برگردوند و به ویسکیِ رو به روش داد.با درآوردنِ کارتش پولش رو حساب کرد و اون مایع تلخ رنگ، بدونِ هیچ صبری با سَر کشیدنش واردِ حلقش شدن و جونگکوک هیچ اهمیتی به داغ شدنِ معدش و سوختنِ گلوش نداد.

-تو این سن بهتره یه ویسکیِ چهل درصدی نخوری جَوون.

سرش رو به سمتِ صدا چرخوند و با دیدنِ مردِ شیک پوشی که با پیپِ بینِ لب های باریکش و کت و شلواری که از چرم بودنش میدرخشید به میز تکیه داده بود، ابرویی از تعجب بالا انداخت.
اون پیر به نظر نمیرسید اما چهره ی جذاب و مردونه‌اش کمی سن دار نشونش میداد و جونگکوک با چرخوندنِ چشم هاش باعث شد اون مرد با خنده لبِش رو با چشم غره ای که بهش رفته بود گاز بگیره.تصورِ اینکه اون آدم مست بود اصلا اشتباه نبود و بوی تلخِ الکلش به بینیِ حساسِ مومشکی رسیده بود.

Fuckbuddy |𝗏𝗄𝗈𝗈𝗄|Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ