17. حسود

873 117 41
                                    

موسیقیِ زنده به آرومی گوشه ای از سالن در حالِ نواختن بود و ملودیِ زیبایی تو فضای طلایی رنگِ اونجا ایجاد میکرد.همچنین صدای آرومِ قاشق و چنگال ها و یا جام هایی که به هم زده میشد به راحتی به گوش میرسید و بوی کمرنگی از غذا با شمع های معطری که رو پایه های بلندی وسطِ هر میز قرار گرفته بودند در هم آمیخته شده بود.

در قسمت بالاییِ اون رستورانِ ایتالیایی، جایی که برای وی‌آی‌پیشون در نظر گرفته بودند، دو نفر خیره به هم بدونِ توجه به ساعت و زمانی که میگذشت، مشغول صحبت بودند و‌ گهگاهی از دسرِ هم که بعد از غذاشون سفارش داده بودن ناخونک‌ میزدند.

تهیونگ خیره به پسر زیبای رو به روش که داشت راجب سلبریتی کراشش با اشتیاقِ زیادی صحبت میکرد، چشم غره ای رفت و با چنگال اسلایس تقریباً بزرگی از کیک بلوبریِ خودش برداشت و سمت دهانش برد تا هم کیکش رو بخوره وَ هم دست از سر حرف زدن راجب اون مردِ رو مخ برداره.

-خدای من باورم ‌نمیشه جلوی من انقدر واضح داری از هیکل یک مرد دیگه تعریف میکنی!

پسر کوچیکتر با دهانی پر به قیافه ی جمع شده‌اش لبخندی زد و قلبِ بی تابش از همین حساسیت های کوچیکش تند میتپید و لحظه ای حس کرد واقعا نیاز داره خودش رو پرت کنه بغلش و تا نفس داره ببوستش...خدای من اون داشت مثل دخترهای دبیرستانی از حسود بودنِ پارتنرش ذوق زده میشد و حاضر بود هرکاری بکنه تا دوباره این ساید از اون رو ببینه.

نوشیدنیش رو برداشت و آخرین قطراتِ تلخ رنگش که ترکیبِ خوبی با طعم بلوبریِ تو دهانش داشت نوشید و از زیرِ میز، ساقِ پاش رو از بالا تا پایینِ ساقِ پای مرد کشید و با نگاهی خیره، انگشتش رو سمتِ گوشه ی لبش برد تا خامه ی کیک رو پاک‌ کنه.
-اوه تهیونگی!تو که میدونی من فقط زیر بدن یه مرد میرم و اونم تویی.

وَ در ادامه ی حرفش، انگشتش رو سمت دهانش برد و‌ مکی زد تا تمیزش کنه و داشت میدید اون طرفِ میز، تهیونگ چطور آرام نفسِ عمیقی بعد از حرکتی که انجام داد کشیده و حالا با قرار دادنِ پای سرکشش بینِ پاهای کشیده‌اش، چنگالِ دهنیش رو برداشت و خودش هم‌ کمی از چیز کیک پسر خورد.
-داری مست میشی.

به نرمی زمزمه کرد و‌ جونگکوک با خم کردنِ سرش و‌ گذاشتنش روی میز، از پایین به چهره ی جذابش خیره شد و پلک هاش بسته شد وقتی مرد انگشت های کشیده‌اش رو لای موهای بلوندش کشید و اون هارو به پشتِ گوشش هدایت کرد.
-حسود بودنت رو دوست دارم.

صادقانه زمزمه کرد و تای ابروی مرد بالا پرید.
-هیچ وقت امتحانش نکن!

با تهدید رو به پسری که مثل گربه سرش رو به دستش نزدیک میکرد تا بیشتر نوازش بشه گفت و خنده ی شیرینی در جوابش تحویل گرفت.

Fuckbuddy |𝗏𝗄𝗈𝗈𝗄|Où les histoires vivent. Découvrez maintenant