چند روزی گذشت.
چند روزی که جونگکوک بعد از بیدار شدنش، بلافاصله با انگشت هاش لبی که اون مرد به نرمی بوسیده بود رو لمس میکرد و با یادش لبخندِ بی اختیاری روی اون غنچه ی سرخ و بوسیدنیش مینشست.دو هفته گذشته بود؟
نمیدونست!آمار روز ها از دستش در رفته بود و تنها کاری که انجام میداد ادیت عکس هایی بود که از طرفِ شرکت براش فرستاده میشد.
مثلِ همیشه...
ویرایشِ اون شات ها و تهیه کنندگی برای موزیک ویدیو هایی که از طرفِ کمپانی براش فرستاده میشدن تا در زمانِ مشخص شده اون هارو تحویل بده، به شدت زمان بر و خسته کننده بود برای جونگکوکی که حس میکرد چشم هاش وَ کمرش رو از شبانه روز کار کردنش بالاخره از دست میده!با ویبره رفتنِ گوشیش و صدای لرزیدنش همونطور که پشتِ پلکش رو با مُشتش میمالید غلطی زد و به اون طرفِ تخت، سمت پاتختی رفت.
گوشیش رو از شارژ کشید و با دیدنِ شماره ی منیجر رو مخِ اون شرکت چشمی چرخوند.
-بفرمایید جانگشی!به کمکِ پاهاش چرخید و سرش رو از تخت آویزون کرد.صدای از عصبانیتِ اون مرد توگوشش پیچید و باعث شد قیافهاش رو کمی جمع کنه و گوشی رو از گوشش فاصله بده.
+جئون این هفته ادیت شات هارو به عهده ی تو گذاشتم.ایمیل جدید کمپانی که باید بفرستی رو تا آخر شب برات ارسال میکنم.
بَم وقتی جونگکوک رو روی تخت در حالی که به خودش تو آیینه ی رو سَقف نگاه میکرد دیده بود، به سرعت به سمتش رفت و هیکل گندهاش رو روی شکمش انداخت.
با شنیدنِ حرفای جانگ از پشت گوشی کلافه پوفی کشید و با انگشتِ اشارهاش به نوکِ بینیِ بم ضربه ی آرومی زد.
-چرا کسی چیزی به من از این پروژه نگفته وقتی میدونستن کلی کار ریخته سرم؟!گوش های سگِ لوسش رو نوازش کرد و بم چشم هاش رو با لذت بست و جونگکوک تونست قیافه ی غرق در لذتش رو از توی آیینه ببینه.
+تازه اول هفتست.بوگوم تا آخرِ این ماه برای ماهِ عسلش مرخصی گرفته و توهم مجبوری همه ی کارا رو جای اون انجام بدی.چشم هاش رو با حرص بست و نفسِ عمیقی کشید.سرش درد میکرد و خیلی جلوی خودش رو گرفته بود تا داد نزنه.
-یک موزیک ویدیو افتاده دستم باید تا آخره این ماه ادیتش تموم شه!نمیتونم قبولش کنم همین الانش هم عقب موندم.
صدای «نوچ» مرد رو از پشتِ گوشی شنید.
+من به اندازه ی کافی با رئیس بحث کردم جونگکوک!موزیک ویدیو رو میذاری برای بعد از این کاری که بهت گفتم و وقتی تموم شد برو سراغش.دستی به پیشونیش کشید و طوری که بم از روی شکمش بلند نشه، آروم سرش رو بالا آورد و به تاجِ تخت تکیه داد.
-من هرچی بگم تو باز کار خودت رو میکنی!مثل پدربزرگ ها فقط دستوری میدی و غر میزنی.
![](https://img.wattpad.com/cover/324805623-288-k752355.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Fuckbuddy |𝗏𝗄𝗈𝗈𝗄|
Fanfic-سکس همه چیز نیست.این بوسه ها از شهوت و این لمس ها برای کسی نیست که من رو به چشم یک سکس پارتنرِ لعنتی میبینه. • • 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝖺𝗇𝗀𝗌𝗍,𝖽𝗋𝖺𝗆𝖺,𝗌𝗆𝗎𝗍 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝗏𝗄𝗈𝗈𝗄