رها بود...
رها...
سبک تر از پروانه و آزاد تر از نسیم ملایمی توی یه دشت بیانتها.
اصلا... اصلا یه فرمی بود. اون لعنتی انگار حتی از زمین نبود... مریخی بود. جوری در لحظه زندگی میکرد که من، من که تمام زندگیم ریسک کردم جلوش کم میاوردم.عادت داشت به تغییر، از یک نواختی متنفر بود. مثل یه رودخونه وحشی بود که یه جا نمی ایستاد، مدام در حال عبور بود.
از تنوع رنگ مو و مدل موهاش بگیر تا اخلاقش.
شاید توی یک هفته چهار بار رنگ مو عوض میکرد و احتمال داشت یه بار دیگه یک ماه کامل مدام یه تیشرتو بپوشه.سهون... توله گرگ وحشی من خیلی عجیب بود. اون خاص بود... خاص و دست نیافتنی...
عادت نداشت چیزی بهش تحمیل بشه، دستور بشنوه، قانون بذاری براش... همه کاره همیشه باید خودش میبود و من بیچاره کی بودم که جلوشو بگیرم.هرچی میگفت بندهاش شده بودم، حرف از دهنش در نیومده انجامش میدادم.
اگه میخواستم ببوسمش اجازه نمیداد، همه چیز باید با خواست خودش پیش میرفت و من... کیم کای... به توله گرگ جوون و درنده ام هرچی که خواست دادم...میپرسی چجوری دیدمش؟ اولین بار که دیدمشو مگه میشه یادم بره؟
𝐌𝐠𝐰
/̵͇̿̿/’̿’̿ ̿ ̿̿ ̿̿ ̿̿
(اولین دیدار)
صدای موزیک های بیس دار با فرکانس های تیز و عجیب غریب کل سالنو پر کرده بود.
دیسکولایت ها و فلش لایت ها تنها روشنایی محیط بود.
لیزر های سبز رنگ و نور غالب بنفش رنگ باعث میشد لباسها همه شبرنگ دیده بشه.صدای موزیک و بوی دود و عرق و ادکلن با ترکیب قرص های اکستازی و پیپر های ال اس دی و دراگ باعث شده بود همه جایی غیر از زمین باشن.
مهمونی های چانیول همیشه معرکه بود...
این پسر دقیقا میدونست باید چیکار کنه تا بیشترین حد هیجان و لذت یه پارتی رو تجربه کنی.لش کرده بودم روی مبل راحتی.
تیپ اسپرت فوق لش در کنار زنجیر های کلفت و انگشتر های بزرگ طلا و یه پوست که از شدت تتو رنگش معلوم نیست منو میساخت.
من اینجوری بودم، صورت پر تتو و موهای همیشه کوتاه و چشمای همیشه سرخ و یه نیش باز کیم کای رو توصیف میکرد.راستش همیشه همین بودم، از شونزده سالگی که از خونه فرار کردم و به خاطر کم آوردن توی خرج خورد و خوراک و سرمای خوابیدن توی پارک توی شبای سرد، وارد کار خلاف شده بودم؛ کم کم این شکلی شدم.
یه پسری که عوضی بودن از همه ظاهرش میبارید.ولی احتمالا برای دخترای دورم اهمیت نداشت چون مثل همیشه دورم پر پرو پاچه و داف بود. دخترای نیمه برهنه برام سکسی دنس میرفتن و خودشونو بهم میمالیدن.
برام گل لای پیپر میچیدن و بین لبام میذاشتن و پیکاشونو سلامتی من میرفتن بالا.
حتی دخترایی که همو نمیشناختن و معلوم بود لزبین نیستن برای تحریک کردنم جلوم کیس های خیس و هاتی میگرفتن.
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝐺𝑎𝑛𝑔𝑠𝑡𝑒𝑟 𝑊𝑜𝑙𝑓
Fanfiction✞ℭ𝔬𝔲𝔭𝔩𝔢⋮⇛┌ᶜʰᵃⁿᵇᵃᵉᵏ• ᵏᵃⁱʰᵘⁿ┐ ✞𝔊𝔢𝔫𝔯𝔢⋮⇛┌ʳᵒᵐᵃⁿᶜᵉ• ᵃⁿᵍˢᵗ• ˢᵐᵘᵗ┐ بکهیون تلاششو میکرد زندگی و آینده معمولی برای خودش بسازه. هیچ چیز بیشتری نمیخواست جز یه آینده آروم تو خونه نقلی خودش با درآمدی که باهاش احساس امنیت کنه. و ناخواسته تو مسیری قرار گ...