سرش اومد بالا:
-خیلی زیاده خواسته هام؟ اون آجومایی که ازش کیمچی میخرم میگه خواسته هام زیاده، مگه زیاده؟ من فقط یکیو میخوام که برای من باشه. که دوستم باشه، که تا تهش باهام باشه، که تنها نباشم... خیلیه؟یه قطره اشکم ریخت. مست شده بود و کشدار حرف میزد.
شیشه رو آوردم بالاو ازش خوردم. دهنم بی حس شده بود و دیگه طعم تلخشو حس نمی کردم.سرم افتاد پایین. نمیدونم شیش یا هفت تا شیشه جلوی من بود و چهار تا جلوی اون دختر... کی انقدر خورده بودیم؟
صورت دختر کی انقدر از اشک خیس شده بود؟هنوز داشت حرف میزد:
-انقدر براش از عشق یک طرفم گفتم که کمکم کنه بهش برسم. الان فهمیدم خیلی وقته باهم دارن قرار میذارن. از همون زمانی که رفت مثلا باهاش صمیمی بشه تا منو بهش معرفی کنه. دورم زد...اینم از دوست.از جا پاشد...کیفشو برداشت و رفت. انقدر گیج بودم که نفهمیدم اومد مشروب خورد و پولشو نداد رفت و قراره من بدم.
شکمم انقدر پر شده بود که مثل یه توپ زده بود بیرون ولی بازم شیشه رو به لبام رسوندم و یه قلوپ دیگه خوردم.
دستی سر شونم خورد:
-هی آقا...قبل از اینکه بیهوش شی پول منو بده.مات نگاهش کردم.
-ببین...پونزده تا خوردین با اون دوست دخترت پولشو بده.فقط نگاش کردم. حرصی جیب هامو گشت و کیف پولمو در آورد:
-لعنتی...اینکه پول فقط سه تاشه.ناله کرد و پا کوبید زمین.
-آقا...حالا من چیکار کنم؟از جا پاشدم...معدم انگار توش مواد مذاب جوشید پاهام توهم گره خورد و خوردم زمین. فشاری که به معده پرم اومد باعث شد یه مقدار سوجو بالا بیارم.
-منکه...بهت...گفت...دو... تا...دیگه...بیار...خودت... بیشتر...آوردی.
مغزم کلا رفته بود تعطیلات. خندیدم و آروق زدم. داشت با گوشیم حرف میزد:
-بعله اینجا مست کرده و داره بالا میاره کنار جدول...پول منم نداره بده.دستمو آوردم بالا:
-هووووی...جنده...گوشی منو...نکن.نمیفهمیدم چی میگم.
کل قواعد زبان مادریم از سرم پریده بود و چرت و پرت میگفتم تا منظورمو برسونم.دراز کشیدم روی زمین سرد، خسته بودم و خوابم میومد. بدنم کوفته بود...هنوز سوراخم از دیشب درد میکرد ولی دیشب که خوابیدم یه خواب سکسی دیده بودم و توی خواب حتی ارضا شده بودم.
صبح که بیدار شده بودم فقط یه کاور تنم بود و روی تخت بغل رئیس بیدار شدم و از همه بدتر... تخت رو کثیف کرده بودم.
رئیس ولی فقط بهم پوزخند زد و چیزی نگفت.اوه...انقدر بهش فکر میکنم حتی دارم توهمشو میزنم.
بالای سرم واستاده. با تیپی متفاوت از همیشه...یه شلوار راحتی ورزشی ویه تیشرت تنش بود با دمپایی.
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝐺𝑎𝑛𝑔𝑠𝑡𝑒𝑟 𝑊𝑜𝑙𝑓
Fanfiction✞ℭ𝔬𝔲𝔭𝔩𝔢⋮⇛┌ᶜʰᵃⁿᵇᵃᵉᵏ• ᵏᵃⁱʰᵘⁿ┐ ✞𝔊𝔢𝔫𝔯𝔢⋮⇛┌ʳᵒᵐᵃⁿᶜᵉ• ᵃⁿᵍˢᵗ• ˢᵐᵘᵗ┐ بکهیون تلاششو میکرد زندگی و آینده معمولی برای خودش بسازه. هیچ چیز بیشتری نمیخواست جز یه آینده آروم تو خونه نقلی خودش با درآمدی که باهاش احساس امنیت کنه. و ناخواسته تو مسیری قرار گ...