یه دونه که دورش چرم داشت رو برداشت:
-فقط همینه که روکش داره.-هوم.
-توهم توی خونت از این تجهیزات داری؟
-دارم ولی توی خونه نیست.
-کجاست؟
-بریم بیبی؟
سر تکون داد. لحظه آخر چیزای مورد علاقمو برداشتم و درو بستم و نرم رفتیم توی آب.
تذکر...!
لطفا افراد زیر سن قانونی ادامه این پارت رو
نخونن.-میخوای چیکار کنی؟
-میخوام پسر بدی که دوست داری بشم... دستاتو بیار بالا.
دستاشو به میله پله های استخر دستبند زدم. چند تا تسمه چرمی کوتاه که برای اسلحه ها بود رو برداشته بودم.
یکی شو آوردم جلو و دور دیک نیمه تحریک شده اش بستم.
-میخوای چیکار کنی کای؟
-هیسسسسسسسس.
تُن هیس گفتنم پر از شهوت شده بود و دیکم انگار داشت همه خون بدنمو میکشید تو خودش.
دستمو نرم سر دادم روی کمر برهنه و خیسش... با سر انگشت لمسش کردم ذره ذره و اجازه دادم انگشتام تنشو مزه کنه... بچشه و غرق شیرینی جنون آمیزی بشه.سرشو خم کرد روی ساعد دست هاش که بالاتر از سرش دستبند شده بود گذاشت و با لحن آرومی زمزمه کرد:
-داری... دیوونم میکنی کای.سرم رو خم کردم و درست روی ستون فقراتش بین کتف هاشو بوسیدم. زبونمو روی پوست خیسش سر دادم تا کنار گوشش:
-ولی تو خیلی وقته افسار مغز منو تو دستت گرفتی بیبی.با مکیدن لاله گوشش ناله خفهای کرد و گردنشو جمع کرد.
بلدش بودم... تک تک نقاط حساسشو بلد بودم. میدونستم چیکارش کنم که از شهوت و اوج لذت سیاهی چشمهای مغرورش بره بالا و اسمم رو ناتوان و بی پناه ناله کنه.
زبونم و لبهامو روی خط ستون فقراتش کشیدم پایین.
کمرشو توی دستام آوردم بالا. چون توی آب شناور بود راحت به فرمون دستم حرکت میکرد.
بوسه هامو روی خط ستون فقراتش پایین تر میاوردم.
ناله عمیقی کرد... کمرشو تا بالای سطح آب بالا آوردم.
بوسه هام رسید بالای خط باسنش.موهای تنش سیخ شد و پوستش دون دون شد.
زبونم بیشتر پیش روی کرد.
اروم لرزید.
دستهامو روی کمرش لغزوندم و به پوست دستهام اجازه دادم هم پای من از پوست تنش لذت ببرن.زبونم که رسید به ورودیش سرش و انداخت عقب و ناله کرد:
-نکن... نکن کای.سخت بود حرف زدن براش... زبونمو روی پوستش کشیدم و باهاش بازی کردم.
لرزید، دستهام رسید به نیپل هاش. باهاشون ور رفتم و ناله هاشو کشدار تر کردم.
لذت میبردم از لذت بردنش.
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝐺𝑎𝑛𝑔𝑠𝑡𝑒𝑟 𝑊𝑜𝑙𝑓
Fanfiction✞ℭ𝔬𝔲𝔭𝔩𝔢⋮⇛┌ᶜʰᵃⁿᵇᵃᵉᵏ• ᵏᵃⁱʰᵘⁿ┐ ✞𝔊𝔢𝔫𝔯𝔢⋮⇛┌ʳᵒᵐᵃⁿᶜᵉ• ᵃⁿᵍˢᵗ• ˢᵐᵘᵗ┐ بکهیون تلاششو میکرد زندگی و آینده معمولی برای خودش بسازه. هیچ چیز بیشتری نمیخواست جز یه آینده آروم تو خونه نقلی خودش با درآمدی که باهاش احساس امنیت کنه. و ناخواسته تو مسیری قرار گ...