نگاهمو توی جمعیت چرخوندم. این دفعه مهمونی توی باغ چانیول گرفته شده بود. استخر پارتی بود این بار.
یه ویلای بزرگ مدرن تریبلکس هزارو پونصد متری پشت سرم بود و یک باغ یک هکتاری جلوم.
مهمونا این بار سیصد و... نمی دونم... نمیدونم سیصدو خورده ای نفر بودن، مهم نیست.
فقط یه مایو پام بود و یه کاور بشدت گشاد تنم و بازم چند تا گردنبند و زنجیر طلا بلند و کلفت گردنم.روی صندلی آفتابگیر لم داده بودم. یه دستم شات پایه دار کوکتل با یه زیتون توش بود و با دست دیگم رول گراسمو میکشیدم.
یه استخر صد متری جلوی پام بود و با وجود اینکه شب بود پرژکتور ها انقدر روشن کرده بود محیطو که انگار وسط روز بود.
داف ها از همه مدل توی استخر و لبه استخر پر بودن.سرمو چرخوندم سمت خونه. دورتا دور دیواری نبود همش شیشه بود و اون تو برعکس این بیرون بشدت تاریک و فقط دیسکو لایت و مقدار زیادی دود و دختر پسرهای نیمه برهنه ای که توهم میلولیدن دیده میشد.
بچههام داشتن بین جمعیت مواد پخش میکردن. هرکی هرچی خواست.
کمی از کوکتلمو خوردم و با لذت به صدای نویز های موزیک گوش دادم.دی جی این بیرون لب استخر بساطشو پهن کرده بود و موزیک های سبک خودشو دوباره پخش کرده بود.
موزیک های اسیدی با همه نویز ها و پارازیت ها و سوت هایی که انگار دامنه فرکانسش بالاتر از گوش ما بود و شبیه یه جیغ یا یه سوت خیلی تیز توی مغز هامون خط مینداخت.
اما اینا هیچ کدوم بد نیست...فقط کافیه کمی مست و تحت تاثیر مواد باشی تا با این صداها از جو زمین خارج شی.
درست مثل این کصخلای پشت سرم که دارن باهم سکس میکنن...بدون حتی یه تیکه لباس.
و احمقا انقدر چتن که نمیفهمن وسط جمعیتن اونم کیا... بچه های همه کله گنده های کره.
و از اون ضایع تر اینکه خواهر برادر هم هستن.
خندیدم... بکشین...انقدر بکشین و برقصین تا عقلتونو کامل از دست بدین بدبختای بیچاره.
ولی خب دیگه موزیکه داشت میرفت رو نروم و دلم میخواست سر وینچسترمو بکنم تو کون دیجی و خلاصش کنم. حداقل کمش کن عوضی...چرا انقدر صداش زیاده.
با لذت چشمامو بستم و از کوکتلم خوردم.
-چه عجب این دفعه پروپاچه دورت نیست.یه چشممو باز کردم. خودش بود... فقط یه شورت پاش بود و یه کلاه مثل خودم چپه سرش بود و یه زنجیر طلا بلند که شدیدا برام آشنا بود احتمالا تا چند وقت پیش تو کمدم بود. قبل از اومدن سهون به خونه!
عینک دودیامو دادم بالا و تکخندی زدم:
-ببین کی اینجاس...چیشد برگشتی؟اغوا گونه لبشو لیس زد:
-نمیخوای اول یکم صمیمی تر شیم؟
YOU ARE READING
𝑀𝑦 𝐺𝑎𝑛𝑔𝑠𝑡𝑒𝑟 𝑊𝑜𝑙𝑓
Fanfiction✞ℭ𝔬𝔲𝔭𝔩𝔢⋮⇛┌ᶜʰᵃⁿᵇᵃᵉᵏ• ᵏᵃⁱʰᵘⁿ┐ ✞𝔊𝔢𝔫𝔯𝔢⋮⇛┌ʳᵒᵐᵃⁿᶜᵉ• ᵃⁿᵍˢᵗ• ˢᵐᵘᵗ┐ بکهیون تلاششو میکرد زندگی و آینده معمولی برای خودش بسازه. هیچ چیز بیشتری نمیخواست جز یه آینده آروم تو خونه نقلی خودش با درآمدی که باهاش احساس امنیت کنه. و ناخواسته تو مسیری قرار گ...