عمارت کیم
یونگی اروم از سر جاش بلند شد و به لباس هایی که براش اورده شده بود رو پوشید و از اتاق خارج شد که با کوک مواجه شد
🐱یا جد سادات
🐰مگه عزراییل رو دیدی
🐱یچی بدتر عزراییل دیدم
🐰تو به چه جراتی به من میگی عزراییل
🐱خب راست میگم
🐰یاااااا
🐱خیلی نامردی
🐰چرا
🐱بعد سکس امگا رو لوس میکنن نه باهاش بحث
🐰عه اگه اینطوره باش
کوک یونگی رو بلندش کرد که جیغ یونگی رفت بالا
🐱داری چیکار میکنیییی
🐰میخوام لوست بکنم کیم یونگی
یونگی با شنیدن اسمش با فامیلی کیم گونه هاش سرخ شد
🐱ای کاش همیشه همینطور میبودین
🐯وای ولم کن
رزی:خب نشونش بده دیگه
🐯اینه هاش
رزی با دیدن یونگی جیغ کشید و رفت سمتش
رزی:وای چقدر کیوته ای ننهههههرزی
24 ساله
دوست صمیمی تهکوک
امگا
رزی یونگی رو بغل کرد و گفت
رزی:خاک تو سرتون باید همچین امگای خوشگلی گیرتون بیاد وای ننه چقدر کیوتهخب فحشم ندین بگین تو این وضعیت یادت افتاد باید پارت بزاری داشتین فحشم میدادین گفتین پارت جدید بزار دیگه گذاشتم
YOU ARE READING
Mafia Love❤
FanfictionGenres_BDSM _ Amegawerest_smut کاپل ها : تهگیکوک - مینهوپ یونگی از وقتی بدنیا اومد مجبور بود امگا بودنش را مخفی کنه ولی چی میشه اگه متوجه بشه جفت هاش دشمناش هستن