رزی:وایسا کاریت ندارم
🐱ولم کن من پشمک نیستمممم
رزی:الکی نگو تو پشمک منیییی
🐰ها؟!
🐰کی پشمک تو شد اون ماله منه
🐯وای اصلا بیاین بریم شهربازی
رزی:وایسا ساعت چنده؟!
🐰نمد
رزی:وای دیرم شد نرفتم شرکت رییس میکشتم
رزی سریع دوید سمته خروجی عمارت
🐱اوی اقا ببره
🐯الان با منی
🐱اوهوم
🐯بگو
🐱کی بریم شهربازی
🐯الان
🐱یوهو خب من الان اماده شدم پس بریم
🐯باشه
30 دقیقه بعد
🐱تهیونگ خیلی اشغالییییی
🐯خب خودت گفتی بازی هیجانی
🐱من از ارتفاع میترسمممم
با ول شدن دستگاه یونگی جیغ کشید و به تهیونگ فحش داد و کوک فقط داشت به رفتار های کیوت یونگی میخندید
🐱تهیونگ خبرت رو برام بیارن
🐯نفرین بهتری نبود؟!
🐱نه
🐯خیلی ممنون
🐰من برم اب بخرم
🐯منم میام
تهکوک رفتن تا یچیزی بخرن که یه دختره اومد سمته یونگی
👩💼اوی
🐱چته
👩💼این شماره ی منه بده به اون پسر خرگوشی عه
🐱نمیخوام
👩💼گوه نخور باید بدی
یونگی ادای دختر رو در اورد و یه فاک بهش نشون داد دختر با عصبانیت از اونجا دور شد که همون موقع تهکوک اومدن
🐱اوی کوک
🐰بله
🐱یه الاغ اومد گفت شمارش رو بدم بهت ولی میدونی چون تو جفته منی پس...
یونگی شماره ی دختر رو پاره کرد و لبخندی زد
🐱پس شماره ی دختره رو نابود می کنم
🐰حسود خودمی
🐯منم اینجا جوکم
🐱دقیقا
میخوام فیک از استری کیدز بزارم موافقین یا نوچ
YOU ARE READING
Mafia Love❤
FanfictionGenres_BDSM _ Amegawerest_smut کاپل ها : تهگیکوک - مینهوپ یونگی از وقتی بدنیا اومد مجبور بود امگا بودنش را مخفی کنه ولی چی میشه اگه متوجه بشه جفت هاش دشمناش هستن