16

345 43 12
                                    

2 ساعت بعد
🐱میشه بریم خسته شدم
🐰اوکی
🐱تهیونگ
🐯هومم
🐱چیزی شده
🐯نه چطور
🐱اخه یطوری شدی
🐯هیچی یکم سرم درد میکنه
🐱اوکی
🐰بریم دیگه
یونکوک جلو تر از تهیونگ شورع کردن به راه افتادن و تهیونگ هم پشت سرشون
🐰تهیونگ تو میشینی پشت فرمون یا من
🐯تو بشین
🐰اوکی
کوک پشت فرمون نشست تهیونگ کنارش و یونگی هم صندلی عقب
🐱اممم میگم
🐰چی
🐱میشه امشب باز چیز...یعنی هیچی
🐰حرفتو کامل بگو
یونگی سرشو با خجالت انداخت پایین و گفت
🐱میشه سکس کنیم
کوک از شنیدن حرف یونگی لبخندی زد

🐰حتما🐱بوس به کلتدیگه تا رسیدن به خونه( همون عمارت🥲)هرستاشون رفتن بالا یونکوک سمته یه اتاق رفتن و با دیدن اینکه تهیونگ داره میره طرف یه اتاق دیگه تعجب کردن🐰وا تهیونگ بیا اینجا🐯امروز حالش رو ندارم شما دوتا برین باهم 🐱کوک ولش کن تهیونگ دستش رو ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🐰حتما
🐱بوس به کلت
دیگه تا رسیدن به خونه( همون عمارت🥲)
هرستاشون رفتن بالا یونکوک سمته یه اتاق رفتن و با دیدن اینکه تهیونگ داره میره طرف یه اتاق دیگه تعجب کردن
🐰وا تهیونگ بیا اینجا
🐯امروز حالش رو ندارم شما دوتا برین باهم
🐱کوک ولش کن
تهیونگ دستش رو مشت کرد و رفت توی اتاق خودش درو محکم پشت سرش بست و روی تخت دراز کشید
دستاش رو باز کرد و به سقف نگاه کرد و با خودش گفت
🐯واقعا کارم درست بود یا نه نقشه ی تجاوز به یونگی رو من کشیدم و باز من نقشه ی کشیدنش به اینجا رو من کشیدم و احساس میکنم در کنار من احساس خوبی نداره ٬ امروز توی شهربازی یونگی و کوک رفتن کنار هم ولی به من گفتن برم یجای دیگه ٬ برای هم لباس کاپلی خریدن و وقتی گفتم میشه منم بخرم گفتن که چی بشه یعنی واقعا من بین اون دوتا اضافم....
سرش رو تکون داد بلند شد و لباساش رو در اورد و لباس های راحتیش رو پوشید و روی تخت دراز کشید....
ولی خب از صدای بلند یونکوک نتونست درست بخوابه
فردا صبح ساعت 10 و نیم
دیر بلند شده بود و خب اهمیتی نداشت
لباس های اداریش رو پوشید و رفت پایین با دیدن یونگی که روی کاناپه دراز کشیده اخم هاش رو توی هم کشید و گفت
🐯صبحونه نخوردی
🐱خوردم
🐯اها
🐱تهیونگ
🐯هومم
🐱گوشیم روی اون میزس میشه بیاری
🐯باشه
گوشی رو برداشت که یه پیامک اومد اول همه عکس صفحه توجهش رو جلب کرد عکس یونگی و کوک بود و بعد پیامک
پیام:بیبی من چطوره؟!
پشماش ریخت با دیدن چیزی که یونگی کوک رو سیو کرده : ددی ی خشن
دیگه این زیادی بود دیروز تهیونگ یعالمه عکس با یونگی گرفت ولی یونگی عکس خودشو کوک رو گذاشته بود
گوشی رو داد به یونگی و گفت
🐯ددی ی خشنت پیام داد و راستی اگر قراره فقط اینطور باشه که من بینتون اضافه باشم میتونین برین عمارت کوک اونجا عشق و حال کنین

Mafia Love❤Where stories live. Discover now