9

539 54 5
                                    

اروم از پله ها رفت بالا سرش رو انداخت پایین

🐱لعنت بهم نباید میرفتم به اون مهمونی

اشک صورتش رو خیس کرده بود

🐱نه نباید گریه کنی تو هم میتونی همونطور که اون بهت خیانت میکنه تو هم با بقیه گرم بگیری

وقتی رسید دمه در اتاقش درش رو باز کرد م داخلش شد خودش رو

انداخت روی تخت و چشماش رو بست

عمارت پارک
ساعت 10 شب

خسته وارد عمارت شد و رفت سمته اتاق اون امگا کوچولو وقتی

رسید دم اتاق امگا صداش رو شنید که داشت تقلا میکرد

سریع درو باز کرد و دید یکی از بادیگارد ها داره بزور لباساش رو

در میاره وقتی امگا به سینش ضربه زد بادیگارد محکم زد توی گوشش

عصبانی رفت سمته بادیگارد

🐥چه گوهی داری میخوری

بادیگارد ترسیده برگشت و برابر شد و مشت محکم جیمین

🐥مرتیکه به امگای من دست میزنی میکشمت

جیمین روی دل مرد نشست و شروع کرد به محکم مشت زدن به

بادیگارد و داد میکشید

بقیه بادیگارد ها با صدای جیمین سریع رفتن بالا و سعی میکردن

جیمین رو از اون بیچاره جدا کنن

🐥کاری میکنم از بدنیا اومدنت پشیمون بشی

بلاخره جیمین رو از اون بادیگارد جدا کردن

جیمین دوید سمته امگا و بغلش کرد

🐥اون اشغال که کاریت نکرد

🐿نه ممنونم

جیمین وقتی جای دست های اون اشغال رو روی صورت امگا دید

اخمی کرد و گفت

🐥تقاص این کارش رو پس میده

خواست بلند بشه که جیهوپ سفت بغلش کرد

🐿ن...نرو لطفا میترسم

🐥نگران نباش

🐿میشه پیش تو بخوابم

🐥چی

🐿اگه نمیخو...

🐥باشه

🐿واقعا

Mafia Love❤Where stories live. Discover now