Ep 25 : Royal Slave

36 12 0
                                    

Sharon Melody
By Flourish
Ep 25 : Royal Slave
Author’s pov

گذشته و آینده سرزمین هایی هستن که پل حال رو در برگرفتن.
***

وقتی بالاخره ، جلسه از حالت رسمی خارج شد و همگی برای خوردن وعده ی غذایی دیروقت که مینهو تدارک دیده بود ، پراکنده شدن ، چان به سمت یونگ‌بوگ رفت تا شاید بتونه کنجکاویشو در مورد مردی که حدود یک ساعت پیش با ظاهری به نسبت عجیب و غریب وارد سالن اصلی کلاب شده بود ، ارضا کنه.

روی صندلی کنار یونگ‌بوگ نشست و رو به پیشخوان کرد : اون کیه؟

یونگ‌بوگ لب هاشو به هم فشرد و کمی سرشو برگردوند تا شخص مورد نظرو ببینه.

کت شلواری سرمه ای و مخملی داشت و در نگاه اول هم می شد فهمید که از طبقه ی اشراف زادست! نه فقط تار و پود لباسش به نرمی نور رو بازتاب می داد بلکه نوک کفش های چرمی براقش هم تا حدودی چشم رو می زد. علاوه بر پوشش ، در تک به تک حرکات و اعمالش ، موجی بود از لطافت و آرامش. انگار که در دراز مدت از مادری سخت گیر و یا پدری صبور یک به یک اون ها رو فرا گرفته باشه.

فقط لبخندی شکننده بر روی لب هایی صورتی رنگی که با شادی لبریز از مردمک هاش جمع می شد تا چهره ای رضایت بخش رو نشون بده. خبری از قهقه های بلند و یا سرمستی نبود.

انگشت های کشیده ای که به نرمی زیر چونش قرار گرفته بود و یا مو های مشکی رنگ موج داری که تا پایین خط فکش می رسیدن! کلاهی که سفیدی فرق سرشو پوشونده بود حتی یک بار هم تکون نخورده و با احترام در جایی که براش مقدر شده ، نشسته بود. همه و همه در سکوت کامل ، منتظر دستور صاحبشون می موندن. هر چند به نظر می رسید که اون مالک هم تعریف وقار رو به سطحی جدید ارتقاع داده.

یونگ‌بوگ دوباره رو به پیشخوان برگشت : خب... یه شخص مهم هستن.

چان ابرو هاشو بالا برد : فکر می کردم فقط مینهو هیونگ و مینجو نویی... چانگبین هیونگ و جیسونگ و البته تو! اعضایی هستید که خیلی با هم صمیمین!

جیسونگ به صندلی کنار یونگ‌بوگ تکیه زد و توجه اون دو نفرو جلب کرد : درست فکر کردی!

صندلی رو کمی چرخوند تا روش بشینه : ما خیلی بهشون نزدیک نیستیم. مینهو هیونگ و چانگبین هیونگ بهشون نزدیک ترن.

چان دوباره پلک زد : شخص مهمی...

دستی توی موهاش کشید : چرا با ضمیر جمع و رسمی در موردش حرف می زنید؟

یونگ‌بوگ لبشو گزید : درسته. شخص مهمی هستن.

برقی سریع و فوری از بین مردمک های تیره ی چان رد شد. اون پسر باهوش بود و یونگ‌بوگ همین حالا هم می دونست که حدس درست یک جایگاه بزرگ بین گزینه های پیشنهادی ذهن مخاطبش داره.

چان در حالی که آب دهنشو قورت می داد دوباره نگاهی به اون پسر به نسبت مو بلند ، کرد : اسمش... اسمشون چیه؟ می خوام مطمئن بشم که درست حدس زدم!

Sharon MelodyWhere stories live. Discover now