پارت 8

342 51 6
                                    

جیمین ¥
جونگ کوک +
تهیونگ $
نامجون ¶
جین ✓
هوسوک =
یونگی #
مین هو &
آی یو ©
جونگ سوک ÷
جی وون £

__________________________________

یونگی

با احساس بوسیده شدن لپم چشمامو باز کردم که مادرم و دیدم لبخندی بهش زدم
£ بیدار شدی عزیزم
# اوهوم رسیدیم ؟
£ اره بیا بریم تو بابات وسایلت توی اتاقت گذاشته
# بریم
پیاده شدم کش و قوسی به بدنم دادم که تو ماشین خوابیده بودم گرفته بود
÷ بریم یه چیزی بخوریم که عصر قرارها بریم دیدن مین هو و آی یو
£ اکی
رفتیم تو آشپزخونه نشستیم پشت میز ناهار خوری و شروع کردیم به خوردن
بعد از غذا رفتیم وسایلامون و مرتب کنیم

الآنم که جلوی عمارت پادشاه و ملکه سابق بودیم

به طرف در سالن رفتیم که اونجا وایساده بودن © دلم برات تنگ شده بود £ منم دلم برات تنگ شده بود ابجی& خوش برگشتین بچه ها مخصوصا تو جی وون£ ممنون داداش # ممنون عمو÷ چه طوری مرد خیلی وقته ندیدمت & والا تو افتخار ملاقات نمی‌دی وگرنه ما همیشه منتظر بودیم...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به طرف در سالن رفتیم که اونجا وایساده بودن
© دلم برات تنگ شده بود
£ منم دلم برات تنگ شده بود ابجی
& خوش برگشتین بچه ها مخصوصا تو جی وون
£ ممنون داداش
# ممنون عمو
÷ چه طوری مرد خیلی وقته ندیدمت
& والا تو افتخار ملاقات نمی‌دی وگرنه ما همیشه منتظر بودیم
÷ ببخشید پس از این به بعد همیشه اینجا پلاسم
© خونه خودتونه الآنم بیاین بریم تو جلو در وایسادیم این بچه خشک شد
رفتیم تو اونا نشستن به رفع دلتنگی منم دیگه داشت حوصله ام سر می‌رفت به خاطر همین گفتم که می‌خوام برم بیمارستان بیمار دارم واقعا این چند وقت کارامو انجام ندادم
.
.
توی اتاق کارم توی بیمارستان نشسته بودم داشتم اطلاعات بیمار و چک میکردم که تلفن اتاق زنگ خورد
: پرفسور یه مورد اورژانسی پیش اومده یعنی منظورم اینه که دو نفرن ولی هر دو به عمل نیاز دارن و تنها کسی که می‌تونه دو تا عمل و با هم انجام بده شمایید و هیچ دکتر متخصصی نیست که بتونه عمل کنه بیاین به اتاق عمل شماره 2
# الان میام همه چیزو آماده کنید که سریع شروع کنیم
: چشم
سریع بلند شدم به طرف اتاق عمل رفتم جلوی در چند نفر بودن که میخواستن به زور داخل بشن جلو رفتم
# اینجا چه خبره بیمارستان و گذاشتین رو سرتون
اینا که نامجون و جین و جیمین و هوسوک هستن
✓ یون یونگی یه کاری بکن کوک و ته حالشون خوب نیست
¥ بزار بریم پیششون
# بچه ها آروم باشین من می‌خوام الان برم توی اتاق عمل و شما اینجا میشینین و منتظر میمونین عمل سختی نیست البته اگر الان برم تو بعد از عمل میتونین ببینینشون
و سریع رفتم داخل بعد از توضیحاتی که درباره وضعیتشون گرفتم شروع کردم به عمل هر دوتاشون اینطور که معلومه سر یه ساختمون بودن ته یه تیر به دقیقا کنار قلبش خورده بود که آسیبی به قلب وارد نشده بود و کوک یه تیر تو پاس و به شکمش چاقو خورده بود بعد از 6 ساعت عمل خسته از اتاق اومدم بیرون که بچه ها دویدن طرفم
= حالشون چطوره
# عمل موفقیت آمیز بود ولی الان بیهوشن ولی زود خوب میشن به خاطر ژن قویشون
¶ آه آلهه ماه ممنونم ازت یونگی
¥ واقعا ممنون
# کاری نکردم وضیفه بود الآنم میتونین برین پیششون ولی وقتی بهوش اومد خبرم کنید تا بیام وضعیتشون و چک کنم
✓ باشه
# خب من الان خسته ام میرم استراحت کنم شمام بهتره یکم استراحت کنید و به سر و وضعتون برسید مثل آدمای بی خانمان شدین
خنده خجالت زده ای کردن و باشه ای گفتن و رفتن منم رفتم به اتاقم استراحت کنم
.
.
در اتاق و باز کردم و رفتم داخل کوک و ته بهوش اومده بودن و بقیه هم کنار تختشون نشسته بودن
# سلام بچه ها
+¶✓ سلام
$¥= سلام
روکردم به کوک و ته
# حالتون چطوره
$ عالی
# بله اینقدر خوب هستی که نزدیک بود من برای در آوردن به تیر از کنار قلبت نزدیک بود بمیرم
# و تو هم به چاقو شکمتو جر داده بودن اگه این خوبه که منم برم یه چاقو بکنم تو شکمم
نامجون با یه صورت جدی و باقیه با عصبانیت نگاهم کردن
¶ اجازه نداری به خودت صدمه بزنی
یه لحظه ترسیدم
# حالا من یه چی زی گفتم انجام که ندادم
¥ حتی نمی‌خوایم به اینطور چیزا فکرم بکنی
# خب ببخشید
همچین اینو مظلوم گفتم که خودم دلم برای خودم سوخت دیگه چه برسه به اونا که سریع آروم شدن و منم مشغول به بررسی کردن وضعیت ته و کوک کردم میخواستم از اتاق برم بیرون که
= باید باهات حرف بزنیم
# درباره چی
+ درباره اون روز که
پریدم وسط حرفش
# میتونی من الان سرم شلوغه پس من رفتم
و سریع از اتاق خارج شدم و رفتم

Cat ( گربه )Where stories live. Discover now