سلام🤚 من اومدم 🧗♀️ با یه پارت دیگه امیدوارم لذت ببرید🫠 و ستاره رو بزنین و نظرای خوشگلتون هم بزارین
خب دیگه مزاحم نمیشم برین بخونین 😘
جیمین ¥
جونگ کوک +
تهیونگ $
نامجون ¶
جین ✓
هوسوک =
یونگی #
مین هو &
آی یو ©
جونگ سوک ÷
جی وون £
دونگ ووک @
وو بین ×__________________________________________
یونگی
رفتم بیمارستان و کارامو انجام دادم الآنم دارم میرم خونه
با ریموت در حیاط و باز کردم ماشین و پارک کردم همین که در و باز کردم مامان و بابام با نگرانی اومدن سمتم
£ پسرم کجا بودی میدونی چقدر نگرانت بودیم
# ببخشید مامان بابا بیاین بشینین بهتون میگم چرا دیشب برنگشتم
دستم و گرفتن و رو مبل نشوندنم و خودشون هم رو به روم نشستن
÷ خب تعریف کن
# اممم من میخوام به خودم یه فرصت دیگه بدم
مامان و بابا با اخم نگام کردن
£ یعنی چی
# امم یعنی من ازشون خوشم میاد
÷ ازشون مگه چند نفرن
# شش نفر
£ خدای من تو داری میگی میخوای امگای شش نفر بشی میدونی این کارت چقدر خطرناکه مارک بیشتر از دوتا فقط اگه الهه ماه بخواد زنده میمونی
# ولی من بهشون ایمان دارم اونا آدمای خوبین
÷ وایسا منظورت از شش نفر پادشاها هست
# اره
÷ خب میدونی از این لحاظ که اونا بچه های مینهو و ای یو هستن بهشون میشه اعتماد کرد ولی هنوزم خطرناکه
# میدونم ولی من دوستشون دارم
£ همین الان زنگ بزن بگو شام اینجا باشن وگرنه قضیه کلا منتفی
با جدیت گفت که یعنی پای حرفش میمونه و هیچی هم نظرش تغییر نمیده
# باشه بهشون میگم
بلند شدم و رفتم تو اتاقم تماس تصویری گرفتم به نامجون
# سلام
¶ سلام عزیزم خوبی
# ممنون چیکار میکنی کار داری
¶ نه همین الان کارم تموم شد که زنگ زدی
# آها خب ببین من قضیه رو خانوادم گفتم
¶ اوه خب چی شد
# مادرم گفت اگر شام اینجا نباشین کلا قضیه کنسله
¶ چی چرا
# خب اون نگرانه نه از طرف شما ولی از این که بخوام شش تا مارک و با هم بگیرم و شاید نتونم تحمل کنم میترسه
¶ خب حق داره اوکی من هماهنگ میکنم شب میبینمت
# باشه سلام بچه ها هم برسون
بعدم قطع کردم و چون کاری نداشتم گرفتم خوابیدم__________________________________________
نامجون
بعد از تماس با یونگی سریع از دفتر خارج شدم و به سمت خونه رفتم توی راه زنگ زدم که همه سریع بیان خونه چون مسئله در مورد یونگی هست
.
توی خونه نشسته بودم که در باز شد و بچه ها مثل گاو ریختن تو مثلا پادشاه هستن
+ چی شده اتفاقی برای یونگی افتاده
$ کجاست
¥ چی شده
✓ د حرف بزن نصفه جون شدیم
¶ شما ساکت میشین که بگم
و یه چشم غره بهشون رفتم
¶ بشینین تا بگم
سریع نشستن روی مبلا و منتظر بهم زل زدن
¶ اهم خب یونگی بهم زنگ زده بود
= خب چی گفت
¶ اگر صبر کنید میگم
¶ گفت قضیه رو به مامان باباش گفته
+ هیع نکنه مخالفن
¥ وای نه من ولش نمیکنم
$ منم..
¶ اهههه بزارین حرف بزنم دیگه
✓ خب بگو
¶ مامانش گفته اگر شام اونجا نباشیم قضیه کنسله
✓ خب میریم
¶ و گفت که خانوادش از طرف ما نگران نیستن ولی برتی اینکه باید شش تا مارک و تحمل کنه دارن مخالفت میکنن
¥ خب کارمون سخت شد
= باید برای شب خوب آماده بشیم
¥ اوهوم
و همه شروع کردن به نظر دادن در مورد اینکه چطوری قانعشون کنیم👆
وای بالاخره یه برنامه پیدا کردم که عکسا رو انیمه ای کنه خیلی خوشحالم 😍
KAMU SEDANG MEMBACA
Cat ( گربه )
Manusia Serigalaزمین چندین قاره داره و هر قاره یک یا چندین پادشاهی داره قاره آسیا به دو پادشاهی تقسیم شده هر دو پادشاهی در ظاهر در صلح هستند اما همیشه نقشه میکشند تا دیگری رو تسخیر کنند . دنیایی پر از سلطه گری و سلطه پذیری. ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰...