⭐part:1🌙

792 93 6
                                    

Jhope:
بارون با شدت میبارید و بی رحمانه تن لرزونشو خیس میکرد
ملتمس ب اقای شین صاحب سوئیت کوچیکش ک زیر چتر بود  خیره شد و گفت
جی:خواهش میکنم فقط چند روز ب من مهلت بدید قول میدم اجاره ماه بعدی رو هم پرداخت کنم
شین سرزنشگر نگاهش کردو گفت
شین: این ماه رو ب موقع پرداخت کن ماه بعد رو همون موقع میخوام .اگه تا هفته اینده اجاره رو پرداخت نکنی مجبور میشم وسایلتو بیرون بندازم جانگ؛ فهمیدی..
تعظیمی کردو گفت
جی:بله اقای شین ممنونم .این لطفتونو هرگز فراموش نمیکنم
با نگرفتن جوابی از شین سرشو بالا اورد و اونو انتهای کوچه باریک دید
با شونه های افتاده وارد خونه شد
کنار در نشست و تکیشو ب در داد
با چشمتی پر اشکش ب رو برو خیره شد و گفت
جی:نگران نباش هوبا؛بهتره بخوابی فردا روز پر کاری پیش رو داری
بلند شدو بدن خستشو ب اتاق رسوند
قبل از اینکه وارد تختخواب قدیمی و زوار در رفتش بشه لباسای خیسشو عوض کرد و لیست کارهای فرداروچک کرد
《1:رفتن ب دانشگاه  》
《2:ساعت1تا6کار رستوران 》
《3: ساعت7تا12بار بلک مون (black moon )》
آهی کشید و خودشو زیر پتو مخفی کرد
شاید بهتر بود با صاحب رستوران صحبت میکرد ک حقوقشو زودتر بهش بده در عوض اضافه کار می ایستاد و ظرفهای اضافی رو میشست و کل رستورانو تمیز میکرد
^^^^^^^^^^^^^
همونجور ک سعی میکرد اشکاش پایین نیاد
ب زمین خیره شد و خودشو بیشتر ب دیوار چسبوند ب امید اینکه دیوار بتونه اونو ببلعه تا الفای مقابلش نتونه اسیب دیگه ایی بهش برسونه
دوهوان:امگای بدرنخور
و ب سمت زمین محکم پرتش کرد
درد شدید توی کمرش باعث شد گوشه لبشو گاز بگیره
دستاشو روی صورتش گذاشت تا حداقل از صورتش در مقابل کتکهای بعدی الفا محافظت کنه
"چیکار میکنی"
صدای محکم و رسای دختری الفا با رایحه گل لیلیوم باعث شد ته دلش گرم بشه ک بلاخره یک نفر میخواد کمکش کنه
دستشو از صورتش برداشت و ب دختر زیبا ریز نقشی خیره شد
دوهوان: دارم خودمو سرگرم میکنم ؛آیوشی اگه مایلید ب من ملحق شید مطمئنم سرگرم میشید وگرنه مزاحم کارم نشید
دختر الفا نیشخندی زدو  بالای سرش ایستاد
یونا:اونقدر با لذت  گفتید ک نمیتونم پیشنهادتونو رد کنم
سرشو پایین انداخت  
چقدر احمق بود ک فکر میکرد کمکش میکنه
منتظر دردی ک قرار بود دو برابر باشه شد اما صدای
فریاد بلند دوهوان باعث شد ترسیده ب الفای روی زمین ک از روی شلوار دیکشو گرفته بود و ناله های دردناک سر میداد خیره بشه
صدای دختری ک آیو خطاب شده بود توجهشو جلب کرد
آیو:بهتره دست از قلدری برای ادمای ضعیف برداری و اگه جرعتشو داری باافرادی ک قدرت برابری با تو دارن درگیر شی
دختر الفا سمتش برگشت ولبخند زیبایی زد و دستشو سمتش دراز کرد
دستای زخم و لرزونشو با تردید توی دست دختر گذاشت و بلند شد
خواست دستشو از دست دختر بیرون بیاره اما اون این اجازه رو بهش نداد و تا دستشویی های  دانشگاه دستشو رها نکرد
توی مسیر هر دانشجویی اونهارو باهم میدید شکه و متعجب با بغل دستیش صحبت میکرد
البته بهشون حق میداد
پسر امگایی ک با بورسیه شدن وارد دانشگاه شده بود و از همون سال اول ورودش ب دانشگاه واسش قلدری میکردن
حالا با یک دختر الفا بسیار زیبا ک دستشو گرفته بود راه میرفت
نگاهی ب دستای دختر ک دستاشو زیر شیر اب گرفته بود و با احتیاط زخمای دستشو تمیز میکرد انداخت
آیو:باید از خودت دفاع کنی ؛ اجازه نده واست قلدری کنن
اون از خداش بود ک یک روز بدون کتک خوردن از قلدرا بگذرونه اما مشکل اینجا بود اون خیلی ناتوان و ضعیف بود
جوابی بهش نداد  ک دوباره دختر پرسید 
آیو:زخمهای قدیمی روی دستت کار کیم دوهوان؟
دلش میخواست مثل ی امگای لوس پیش دخترالفا از زورگویی های  و بلاهایی ک سرش اورده بودن حرف بزنه
اما اون جانگ هوسوک بود امگایی ک تمام زندگیش رو با بدبختی و قلدری کردن واسش گذرونده بود
ن ی امگای لوس
دستشو از دستای دختر الفا بیرون کشید و تعظیمی کرد و با تن صدای ضعیفش گفت
جی:خیلی ممنونم بابت کمکتون هیچوقت لطفتونو فراموش نمیکنم
آیو:من فقط کار درستو انجام دادم نیاز ب تشکر نیست
سری تکون داد و دوباره تعظیمی کرد و سمت در خروجی سرویس بهداشتی حرکت کرد اما با ب یاد اوردن موضوعی سمت دختر برگشت
دختر الفا ک متوجه شده بود میخواد حرف بزنه لبخند پراز ارامشی روی لباش نشوند و گفت
آیو:چیزی شده!
مضطرب اب دهنش و قورت داد و همونجور ک با انگشت اشاره پوست کنار ناخون انگشت شصتشو میکند گفت
جی:دو..دوهوان؛مواظب..مواظبش باشید ..اون خیلی بدجنسه
آیو:نگران نباش اجازه نمیدم به من یا دوباره ب تو اسیب برسونه، میشه اسمتو بدونم؟ 
سرشو بالا اورد و ب دختر خیره شد
یعنی اون دختر اسم تنها دانشجوی بورسیه شده رو نمیدونست!
دستپاچه شده بود پس سریع گفت
جی:جانگ هوسوک
آیو دستشو جلو اوردو گفت
یونا: مین جی اون ولی همه آیو صدام میزنن
خجالتزده با گونه های رنگ گرفته کف دستشو ب شلوارش کشید تا خیسی خیالی دستشو خشک کنه و اونو جلو برد ودست دخترو فشرد
آیو:تو خیلی کیوتی
الان حس میکرد گوشهاش هم قرمز شدن
دختر دستشو جدا کرد و گفت
آیو:خب هوسوکا من باید ب کلاسم برسم اما فردا حتما باید با من ناهار بخوری و با تکون دادن دستش از سرویس بهداشتی خارج شد
"الان اون ب من گفت کیوت و منو واسه ی ناهار دعوت کرد !"
ب خودش اومد و ب سرعت از دستشویی خارج شد
الان وقت فکر کردن نبود
باید هرچه زودتر خودشو ب رستوران میرسوند
^^^^^^^^^^^^^^^
لی:متاسفم جانگ اما نمیشه  اگه من اینکارو واست انجام بدم بقیه کارکنان هم حقوقشونو میخوان
جی:اما..
لی:نمیخوام دیگه حرفی بشنوم برگرد سرکارت
تعظیمی کرد و از اتاق مالک رستوران بیرون اومد
و با ذهنی درگیر وارد اشپزخونه شد و همونجور ک سفارشو اماده میکرد ب این  فکر کرد
"یعنی باید با صاحب بار صحبت کنم !"
چاره ایی نداشت باید همینکارو انجام میداد
اروم ب خودش گفت
جی:نگران نباش رفیق ؛از پسش بر میای. تو جانگ هوسوکی..
و با بغضی ک راه گلوشو سد کرده بود ب ادامه کارش رسید
^^^^^^^^^^^^^^^^^
با گوشه لباسش شیشه ماشین ک بخار گرفته بود رو پاک کرد و ب بیرون نگاه کرد
بارون از شب قبل یکسره میبارید و انگار قصد بند اومدن نداشت
توقف ماشین باعث شد ب خودش بیاد
از ماشین خارج شدوب پاهاش سرعت بیشتری داد 
باید زودتر میرسید تا بتونه با اقای مین صحبت کنه
با دیدن تابلوی بار ک میون اون همه ساختمون های زیبای  اطرافش مثل الماس می درخشیدچند لحظه کوتاه ایستاد تا نفساش منظم بشه
بعد از چند ثانیه  سمت در ورودی رفت و با نشون دادن کارت شناساییش ب نگهبانا وارد بار شد
سمت رختکن کارکنا رفت و با پوشیدن لباس مخصوصش از اتاق خارج شد
مثل همیشه بارشلوغ بود
بوی عطرهای گرون و رایحه های مختلف و سیگار قاطی شده بود
5دقیقه زمان داشت ؛ چون راس ساعت شیفتشون عوض میشد و باید شروع ب کار میکرد
پس نفس عمیقی کشید و از پله ها بالا رفت و ب اتاق انتهای راه رو ک توی تاریکی پنهان شده بود خیره شد
جی: نترس
و اب دهنشو پر سرو صدا پایین فرستاد
خودشو ب در رسوند و دستشو بالا اورد و با تردید دو تقه اروم ب در وارد کرد
"بیا تو"
صدای بم الفا باعث شد از ترس موهای تنش سیخ بشه
همونجور ک سعی میکرد دستاش نلرزه درو باز کرد و با سری پایین وارد اتاق شد
تعظیمی کرد و گفت
جی:س..سلام
بخاطر لکنت بی موقعش فحشی توی دلش ب خودش داد و گوشه لبشو گزید
جیمین:زودتر کارتو بگو
بارمنفی استرسی ک تحمل میکرد زیادی بود
غیر ارادی با انگشت اشاره مشغول کندن پوست کناره  انگشت شصتش شد و با تن  صدای اروم گفت
جی:میشه حقوق این ماه منو زودتر بدید
جیمین:سرتو بالا بگیر و بلند دوباره حرفتو تکرار کن
رنگ پریده سرشو بالا اورد و ب اقای مین جیمین ک امگاش روی پاش نشسته بود نگاه کرد
جفت مقابلش زیبا بودن خیلی خیلی زیبا 
جیمین:خب..
اب دهنشو قورت داد و اینبار کمی بلندتر گفت
جی:میشه حقو..حقوق این ماه منو ..زو..زودتر بدید
جیمین:چرا باید اینکارو انجام بدم وقتی هنوز ماه تموم نشده
اشکالی نداره اگه ب اون میگفت میخواد اجاره خونشو پرداخت کنه
مسلما برای الفا مهم نبود ک بخواد واسه کسی تعریف کنه
شرمگین سرشو پایین انداخت و  اروم گفت
جی:میخوام اجاره خونمو پرداخت کنم
"جیمینی اذیتش نکن "
صدای نزدیک شدن قدم هایی باعث شد ی قدم عقب برداره
اما دستش توی دستای سفید امگا با رایحه وانیل و توت فرنگی زندانی شد
ترسیده خواست دستشو عقب بکشه ک دستمال گلدوزی شده ایی دور انگشت خونیش پیچید
و دسته پولی توی دست سالمش گذاشته شد
سرشو بالا اورد و ب لبخند امگا ک اونو شبیه خرگوشای مخملی کرده بود خیره شد
کوک:نیاز نیست بترسی
دستپاچه تعظیمی کرد و گفت
جی:م.م.ممنونم
جیمین:میتونی بری
سمت الفا برگشت و تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد
اشکاش دونه دونه پایین چکید
همونطور ک سمت پله ها میرفت مدام زیر لب تکرار میکرد
"ممنونم"
...............
Jikook:
با پیچش دستای الفا دور کمرش سمتش برگشت و لبخندی زد  ک جیمین طاقت نیاورد و بوسه ایی ب لبای زیبای جفتش زد
جیمین:چرا اینکارو انجام دادی
کوک:چون میدونستم الفام قراره اون پولو بهش بده
جیمین حالا روی مبل چرم اتاق نشسته بود و امگارو روی پاهاش نشوند و گفت
جیمین:از کجا اینقدر مطمعن بودی توله خرگوش!
جونگکوک هموطورک انگشتشو روی لبای الفا میکشید جواب داد
کوک:چون من الفامو بیشتر از خودش میشناسم
جیمین همونجور ک امگا رو ب خودش فشار میداد گفت
جیمین: پس باید الان فهمیده باشی الفا چی میخواد درسته!
جونگکوک نیشخند شیطونی زدو گفت
کوک:اما جیمینی باید یادش مونده باشه ک3ساعت دیگه از  تنبیهش مونده
جیمین سرشو توی گردن کوک فرو برد و همونجا غر زد
جیمین:3روز فاکی اجازه لمس تنتو ب من ندادی خواهش میکنم من میخوامت
و مشغول کیس مارک گذاشتن توی گردن امگا شد
دمای بدن کوک بالا رفت  و ناله ایی کرد
🔞🔞🔞🔞
جیمین عاشق لحظه هایی بود ک امگا با صدای بهشتیش واسش ناله میکرد
پیراهن امگا رو بالا داد و سمت نیپلای کوک رفت سخت مشغول گاز گرفتن اون صورتی های خوشمزه شد  و اجازه داد ناله های گوشنواز همسرش  توی اتاق بپیچه
کوک سر الفا رو محکم ب خودش فشرد
طوری ک الفا نیپلاشو گاز میگرفت باعث میشد بدون اینکه ب خودش دست بزنه کام بشه
ناله بلندی کرد و گفت
کوک: آههه جیمینی...
جیمین ک از پیچ و تاب خوردن کمر امگا توی دستش لذت میبرد ، سرشو از سینه الفا جدا کردو گفت
جیمین:توله خرگوش من جیمینشو میخواد!
کوک سرشو تکون داد و گفت
کوک:بوسم کن
جیمین وحشیانه لباشو ب لبای امگا کوبید و مشغول ساک زدن  زبون گرمش شد
و دستش بیکار نموند توی شلوار کوک خزید ک با برخورد دستش ب پوست لطیف باسن امگا ناله ی بمشو توی بوسشون رها کرد و لحظه ایی از کوک جدا شدو گفت
جیمین:توله باکسر نپوشیدی تا منو دیونه تر کنی ؟!
کوک لبخند دلربایی زد ک عقل از سر جیمین پروند و گفت
کوک:شاید
الفا  ب چشمای کوک عمیق نگاه کرد و گفت
جیمین:باید بگم ک موفق شدی
و با ی حرکت شلوار کوک رو از پاش دراورد و اسپنک محکمی ب بوتی تپل توی دستش زد  ک صدای ناله امگا توی گوشش پیچید
جوری ک الفا بوتی هلوییشو تو دستاش میفشرد و اسپنک میزد نمیتونست جلوی ناله هاشو بگیره
جیمین:عاححح توله بیشتر واسم ناله کن
ورود دوتا از انگشتای الفا لذت زیادی بهش داد اما کافی نبود اون بیشتر میخواست ی چیزی مثل دیک مانستر الفا
بی طاقت خودشو ب انگشتای الفا فشار داد تا حجم بیشتری از انگشتای جیمین حفرشو پر کنه و دوباره ناله کردو گفت
کوک:خواهش میکنم بفاکم بده
جیمین  سر امگارو پایین اوردو بوسه خیسی رو شروع کرد و
با دست دیگش، دیکشو از حصار شلوارش ازاد کرد و پریکامی ک سر دیکش بود روی کل دیکش پخش کرد
باسن امگارو کمی از خودش فاصله داد و دیکشو ب رینگ کوک فشرد و ی ظرب  واردش شد

⭐YOU FOR ME 🌙Where stories live. Discover now