⭐️part:6🌙

412 85 20
                                    

Jhope:
درد زیادی توی دستش پیچید
ناله ارومی کرد و  پلکای سنگینشو باز کرد
دیدن  پسر امگا درحال  پانسمان کردن دستش  باعث شد با تمام ناتوانیش خودشو کمی عقب بکشه
کوک:بیدار شدی
خواست ب موهاش دست  بزنه 
اما دستاشو محافظ سرش کرد تا از اینکار امگا جلوگیری کنه
ب اندازه کافی ریشه موهاش درد میکرد 
کوک چند ثانیه مکث کرد و دستشو عقب کشید
کوک:هوسوک قرار نیست اذیتت کنم فقط میخوام زخم دستتو ضد عفونی کنم
سرشو ب نشان مخالفت تکون داد  و بیشتر توی خودش جمع شد
کوک:بخاطر کار جیمین متاسفم ؛
از  گوشه چشم ب پسر خرگوشی غمگین خیره شد
اگه از اون راجب حال آیو میپرسید جوابشو میداد؟
جی:حال..حالش خوبه
اونقدر اروم پرسید ک بعید میدونست پسر شنیده باشه اما برخلاف تصورش جواب داد
کوک:رفته تو کما 
اشکاش بیصدا پایین چکید
حالا منظور الفارو از باز کردن چشمها میفهمید
اگه نونا بیدار نمیشد چطوری خودشو تبرئه میکرد.... 
.............
Kook:
ب امگای مظلوم ک بیصدا گریه میکرد خیره شد
با احتیاط دستی ک در حال بستنش بود رو گرفت تا گره پایانی کارش رو بزنه
با ندیدن واکنشی از امگا خیالش راحت شد و ب کارش ادامه داد
رد زخمای کمرنگ روی مچش باعث شدحرفای دکتر دوباره توی گوشش بپیچه
(( 3ساعت قبل))
مضطرب ب دکتر زن بتا که در حال معاینه کردن هوسوک بود نگاه میکرد 
دکتر:جونگکوک شی میشه جلو بیاید
به چشمای خیس بورام نگاهی کرد و دستای ظریفشو که توی دستش گرفته بود رها کرد و سمت دکتر رفت
کوک:چیزی لازم دارید
دکتر سری به نشانه نه تکون داد
دکتر:حال امگا اصلا خوب نیست ؛با توجه به نشانه هایی از پس زده شدنش توسط جفت الفاش  و رد زخم های  قدیمی و جدیدش، میشه فهمید زندگی سختی رو گذرونده ...
سیستم ایمنی بدنش بشدت ضعیفه و
اگه این وضعیت همینطور ادامه پیدا کنه کمتر از یک ماه دیگه امگا میمیره
با چشمای درشت شده به رد زخمای کمرنگ روی بدن لاغر امگا خیره شده بود و حرفای دکتر رو تجزیه تحلیل میکرد
چی به سرش اومده بود
باید چیکار میکرد
همین سوال رو از دکتر پرسید
کوک:ما ..ما باید چیکار کنیم
دکتر: زخم های تازش رو پانسمان میکنم اما با توجه به حالت نفس کشیدن و کبودی های قفسه سینه میتونم بگم که استخوان های دنده ترک برداشته
ضربه هایی ک ب شکم و پهلوش وارد شده میتونست باعث خونریزی داخلی بشه
اما خوشبختانه خونریزی نکرده
داروهایی ک مینویسم استفاده کنید و غذاهای مقوی بهش بدید همچنین باید استراحت مطلق داشته باشه
نسخه پزشک رو گرفت و سمت بورام که با شدت بیشتری گریه میکرد برگشت
اشکهاش رو پاک کرد و بغلش کرد
کوک:گریه نکن اون خوب میشه
دختر همونطور ک سعی میکرد بریده بریده صحبت نکنه جواب داد
بورام:مگه نشنیدی..اگه همینطور کتک بخوره ..میمیره.. یونگی اونو میکشه
کوک:هیش گریه نکن ؛ما اجازه نمیدیم همچین بلایی سرش بیاد
باید بی گناهیشو ثابت کنیم
بورام سری تکون داد  و همونطور که اشکهاش رو پاک میکرد با گرفتن نسخه از دستاش  گفت
بورام:حق باتوئه ؛من میرم داروهاش رو بگیرم 
سری برای دختر تکون داد  و با نگاهش تا بیرون اتاق بدرقش کرد
........
جی:می..میشه ب ..بهم آب بدی
با صدای ضعیف امگا به خودش اومد
سریع لیوان خالی روی میز رو پر از اب کرد و کمک کرد اب رو بخوره
اونقدر توی خوردن اب عجله داشت که از گوشه های  لبش  ردهای نازک اب پایین میریخت
جی:مم..ممنون
بدون اینکه جوابش رو بده
نفس عمیقی کشید
کوک:هوسوک بهتره برگردی انبار .....
باید ب انبار برمیگشت
اینجوری به نفعش بود
.........
Jhope:
با شنیدن اسم اون شکنجه‌ گاه تاریک به خودش لرزید
کوک:اگه اینجا بمونی یونگی هیونگ معلوم نیست چه بلایی سرت بیاره
هرچقدر از دیدش خارج باشی بهتره
جی:اونجا تاریکه..
همونطور که امگا دستاشو گرفت گفت
کوک:قول میدم زود واست چراغ قوه بیارم
ب چشمای امگا خیره شد
جی:چ ..چرا کمکم ..میکنی
کوک:چون میدونم این اتفاق تقصیر تو نیست
جواب سریع جونگکوک کمی خوشحالش کرد
حداقل یک نفر با اطمینان میگفت که اون قاتل نیست
کوک:بهتره برگردیم
سری برای پسر تکون داد و به کمکش از روی تخت بلند شد
کوک دستاشو دور کمرش حلقه کرد و با قدم های کوتاه همراهیش کرد
از اتاق خارج شدن
اما الفای اخموی مقابلش باعث شد متوقف بشه؛
بدنش شروع به لرزیدن کرد
به دست کوک فشار بیجونی وارد کرد؛ خودشو کمی پشت امگا کشید تا نگاه سنگین الفا از روش برداشته بشه
کوک:اروم باش؛ اون دیگه قرار نیست بهت اسیبی بزنه من اینجام
اروم بودن! مسخرست
قطعا جونگکوک تا حالا سنگینی دست جفتشو نچشیده بود که از اروم بودن حرف میزد
بلاخره از کنار الفا گذشتن  بعد از چند دقیقه به راه پله ایی که به زیر زمین راه داشت و انتهاش در اهنی مشکی قرار داشت رسیدن
از پله ها پایین رفتن و وارد انبار شدن
برای اخرین بار توسط کوک در اغوش گرفته شد
کوک:بهت قول میدم زود از اینجا بیرون بیارمت
سعی کرد لبخندی بزنه اما نتونست
فقط چند ظربه اروم به کتف پسر زد
جی:خودت..خودتو توی دردسر ننداز ..اول..اولین باری نیست ..که  توی این وضعی..وضعیت  هستم
و گوشه ی دیوار روی زمین نشست
صدای بسته شدن در باعث شد دستاشو دور خودش حلقه کنه
نفس عمیقی کشید که دو قطره اشک از چشماش پایین افتاد
اگه از اینجا زنده بیرون میرفت حتما خودشو میکشت
جسم بی گناهش  چرا باید این حجم درد و شکنجه  رو تحمل میکرد؟
......
Yoongi:
زیر نگاه سنگین مردم خلافکار و جیب برهایی که با چشمای براق  براندازش میکردن سمت خونه امگا قدم بر میداشت و فیلم دوربین های دانشگاه رو دوباره و دوباره  از اول نگاه کرد
اون ساعت امگا دانشگاه بود
اگه بهش راست گفته باشه
طبق حرفهاش باید به فروشگاه میرفت و فیلم دوربینای اونجارو میگرفت
وارد فروشگاه شد
به مرد الفا که  روی صندلی لش ‌کرده بود و سیگار میکشید نزدیک شد
بی مقدمه گفت
یونگی:فیلم دوربینارو میخوام
مرد یکی از چشماش رو باز کردو با پوزخند روی لبش گفت
الفا:خیلی جرعت داری که به رئيس این منطقه دستور میدی
تنها چیزی ‌که الان حوصلشو نداشت درگیر شدن با یه معتاد رو اعصاب بود
در یک چشم به هم زدن گلوی مرد رو گرفت و از روی صندلی بلندش کرد
بی توجه به دست و پا زدن مرد برای ازاد کردن خودش گفت
یونگی:گمشو کاری که بهت گفتمو انجام بده
مرد به زور تونست سری تکون بده
رهاش کرد و به دنبالش وارد اتاقک استراحت شد
سراغ دوربین رفت
اما با چک کردن ساعت 1 تا12 ظهر متوجه شد دوربین از کار افتاده بود و چیزی ضبط نکرده بود
اخمی روی پیشونیش پرنگ تر شد
یونگی:این تیکه از فیلم کجاست
مرد الفا با ترس جواب داد
الفا:دوربینا مشکل دارن بعضی  روزا اینجوری میشن
یونگی:بهتره که دروغ نگفته باشی
و از اتاقک خارج شد
سمت خروجی فروشگاه حرکت کرد که با صدای اروم و لطیفی برگشت
امگای ریز نقش و زیبایی مقابلش قرار گرفت
منتظر نگاهش کرد
امگا:پولتون افتاد
همونطور که به پسر نگاه میکرد پول رو گرفت و از فروشگاه خارج شد
وقتی مطمئن شد دوربینی وجود نداره تای پول رو باز کرد و نوشته روی پول رو خوند
"پشت فروشگاه کنار  سطل زباله  منتظر  باشید "
پشت فروشگاه حرکت کرد  و کنار سطل زباله زنگ زده ایستاد
کلافه به ساعت نگاه کرد ؛10دقیقه منتظر مونده بود اما خبری از پسر نبود
کم کم کاسه صبرش لبریز شد
اما دیدن پسر کوچک که با نفس نفس زدن کیسه زباله بزرگ و سنگینی رو حمل میکرد باعث شد سر جاش ثابت بمونه
امگا:معذرت میخوام که منتظر موندید باید یجوری دست به سرش میکردم
یونگی:چی میخواستی بگی
امگا بهش نزدیک تر شد و همونطور که قفل گوشیشو باز میکرد جواب داد
امگا:دیروز یه مرد الفا که صورتش پوشیده بود وارد فروشگاه شدو با دادن پول به رییس چیزی رو ازش درخواست کرد  نتونستم بفهمم چی گفتن اما فیلمشو گرفتم  نمیدونم بدرد میخوره یا نه
سریع گوشی رو از پسر گرفت
مردی که با لباس سراسر مشکی و صورت پوشیده و کلاه افتابی کیف کوچکی به صاحب فروشگاه داده بود و صاحب فروشگاه با باز کردن زیپ کیف دراوردن دسته ایی پول سری به نشان تایید تکون داد
و مرد سیاهپوش از فروشگاه خارج شد
چنگی به موهاش زد
اون مرد کی بود
دوباره فیلم رو پلی کرد اما با دیدن ساعت دیواری  روش زوم کرد
11:45دقیقه
توی پرونده پزشکی هم زمان حمله و ضرب و شتم  ساعت 11تا12نوشته شده بود
امگا:من باید بر گردم 
با صدای امگا به خودش اومد
یونگی:گوشیت دست من میمونه
امگا با صورت متعجب و غمگینی گفت
امگا: به تو نمیومد جیب بر باشی که؛ هرچیز دیگه بخوای بهت میدم اما گوشیمو نه لطفا. هنوز نتونستم قسطشو تمام کنم
کیفپولشو دراورد و دسته ایی پول به امگا داد و بی توجه به چشمای درشت شده ی پسر پرسید
یونگی:دوربینای دیگه ایی تو  این منطقه هست
امگا که گیج شده بود جواب داد
امگا:نه فقط فروشگاه رییس دوربین داره
سری تکون دادو از کنار پسر گذشت اما با یاداوری موضوعی سمتش برگشت
یونگی:جانگ‌هوسوک دیروز فروشگاه اومده بود؟
امگا سری به نشان مثبت تکون داد
امگا:اره اومده بود؛ شما هوسوک شی رو از کجا میشناسید؟!
یونگی:چ ساعتی اومد؟!چی خرید؟
امگا کمی به فکر فرو رفت
امگا:ساعت تقریبا 12و نیم بود ک از دانشگاه برگشت میخواست وسایلشو بزاره خونه برگرده سرکارش توی رستوران؛ اگه اشتباه نکنم یه ژله توت فرنگی خرید همراه سوسیس و نودل
سری تکون داد
باید هرچه زودتر میرفت خونه امگا
امگا:قربان!
نگاهی ب پسر کرد تا زودتر کارشو بگه
امگا:اگه هوسوک رو دیدید اینو بهش بدید دیروز از دستش افتاد 
بعداز شیفت کاری اومدم در خونه اما نبود امروز صبح هم نبود
به دستبند  ظریفی که شکوفه های کوچکی داشت نگاه کرد و توی جیب کتش قرارش داد و بدون توجه به پسرک امگا که میگفت دستبند رو حتما به دست هوسوک برسونه چون براش خیلی عزیزه وارد کوچه باریک شد
.........
به کیسه‌ی خرید و کوله پشتی که جلوی در اشپزخونه رها شده بودن نگاه کرد
خشمگین چنگی به موهاش زد
حرفای پسر مو ب مو حقیقت داشت و همین موضوع بیشتر باعث تردیدش میشد
همه چیز درسته
هیچ نقصی نیست، همه ی شواهد اثبات میکنن که اسیب دیدن آیو ب خاطر اون امگا نبوده
اما...
درسته؛ همه ی اینها نشون میده
کسی که این کار رو انجام داده از بازی کردن خوشش میاد که اینجور از خودش اثرات بجای گذاشته تا بتونن پیداش کنن
پس یعنی امگا هدف اصلی مرد بوده و ایو فقط یه قربانی برای جلب توجه و اخطاری برای امگا..
هر فاکی که بود کاری که برای ترسوندن امگا انجام داد باعث شد که الان خواهرش نیمه جون روی تخت بیمارستان باشه
و این یعنی دعوت شدن به بازی که اصلا اشتیاقی به واردشدن و  انجام دادنش نداشت
گوشیش رو دراورد و با چانیول مافیای بخش  اطلاعات تماس گرفت
بوق اول کامل نخورد ک صدای گرم الفا توی گوشش پیچید
چان:فقط اسمشو بهم بگید
یونگی:جانگ هوسوک ..
و گوشی رو قطع کرد و با قدم های بلند از خونه خارج شد
⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
سلام اناناسای خوشگلممم😍🫂
سال نو مبارک
امیدوارم تو این سال جدید تمام خواستن ها و نرسیدن ها ب خواستن ها و رسیدن ها تبدیل بشه🥰 البته اگه ب صلاحمون باشه بهشون برسیم💚
دلی شاد ب دور از غم و نا امیدی و ریشه کن شدن ظلم  تو این سال جدید و سال های بعد  رو واسه همه ارزو میکنم 🌻
بلاخره پارت جدید با کلی تاخیر
الکی نیست ک از عید بدم میاد 😬 پوست ادم با مهمونا و ظرف شستن کنده میشههههه🥲💔
خلاصه  ک بیبی های خوشگلم با ووت و کامنت قلب منو شاد کنید 🥲💓دوستون دارم ی عالمه هرچی بگم بازم کمه 💝
بوس رو لبای یک یکتون💋❤️

⭐YOU FOR ME 🌙Donde viven las historias. Descúbrelo ahora