❗️داستان دارای فصل اول است.
ثور درحالی که مشخص بود داره از یه چیزی فرار میکنه خودشو داخل اتاق پرت کرد و بعد خودشو به استیو که پشت میزش نشسته بود و داشت با دقت درحالی که عینک مطالعه اش روی چشماش بود برگه توی دستشو میخوند رسوند و مثل بچه ها پشت صندلیش سنگر گرفت : استیو ...استیو کمک ...لوکی میخواد منو بکشه ...
استیو عینکشو از روی چشمش برداشت و روی میز گذاشت : شما دوتا کی قراره بزرگ بشین !
استیو جوابی نگرفت چون لوکی با عصبانیت اومد داخل اتاق و چاقوشو سمت ثور پرت کرد
چاقو با سرعت زیادی از کنار گوش ثور رد شد و توی دیوار پشت سرش فرو رفت : تیکه تیکه ات میکنم اودینسان ...میکشمت ...
استیو لباشو روی هم فشار داد تا نخنده : این جا کجاس ثور ؟
ثور درحالی که داشت به چاقوی توی دیوار فرو رفته نگاه میکرد جواب داد : شیلد ؟
استیو نفسشو فوت کرد : نه اینجا مهد کودکه ...
سم با چندتا پرونده وارد اتاق شد به لوکی تنه زد و پرونده هارو روی میز استیو انداخت : همشون امضا میخواد ! واندام یه ماموریت داره تاییدیه....
ادامه حرفشو خورد چون نگاهش به لوکی و موهاش افتاد که آناناسی و با کش بچگونه بسته شده بود
سم بی اختیار و بلند زد زیر خنده : فاک ....لوکی ....این چه ریختیه .....
لوکی دندون قروچه کرد : از این خرس گنده بپرس ...
ثور با شرمندگی گفت : من داشتم موهای دینارو میبستم ...گفتم موهای لوکی ام ببندم قشنگ نیست ؟
سم با تعجب به ثور نگاه کرد : دستاتو از بیخ قطع نکرد ؟
ثور بیخیال گفت: خواب بود !
استیو صداشو صاف کرد : وقتی سر کارت میخوابی تهش میشه این جناب لوفیسان !
لوکی پشت چشمی نازک کرد : توام که فقط دنبال مچ گیری ایی ! دیشب تا صبح بالا سر بچه بودم ...این توله سگ نزاشت یه دیقه بخوابم ...ثورم که عین خرس خرناس میکشید تو خواب !
سم دوباره خندید و لوکی چرخید تا بره : بلاخره که گیرم میوفتی !به محض این که لوکی رفت ، ثورم دنبالش رفت
سم نگاهی به استیو انداخت : نیک اومده !
استیو اخم کرد : فیوری ؟ اون اینجا چه غلطی میکنه ؟
سم سری تکون داد : نمیدونم ..اگه بخوای میتونم ردش کنم بره..
استیو به صندلیش تکیه داد : بزار بیاد !
سم چیزی نگفت ، فقط از اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد سر و کله فیوری پیدا شد
درحالی که لبخند روی لباش بود
وارد اتاق شد : ده سال پیش همین موقع ها یه مجرم بودی ! حالا رئیس بزرگ ترین سازمان مستقل ضد تروریستی آمریکایی! آدم هیچوقت نمیدونه چی در انتظارشه !
استیو اخماشو توی هم کشید : تنها چیزی که انتظار منو میکشه عذاب بدون توقفه !
نیک سر تکون داد : اره ، از اتفاقی که برای اون بچه افتاد خبر دارم ! مامور خوبی بود ، با وجود این که تازه کار بود اما کارش خوب بود !
استیو نگاهشو به پنجره اتاقش داد : میدونی خوشم نمیاد کسی راجبش حرف بزنه و بازم تکرارش میکنی...اینجا چیکار داری ؟
نیک خودشو دعوت کرد روی صندلی بشینه : یه پرونده بود که ترجیح دادم خودم برات بیارم ! راستش دلم میخواست ببینم اینجا به همون اندازه که ازش تعریف میکنن خاصه یا نه
نیک چند ثانیه سکوت کرد و وقتی واکنشی از استیو دریافت نکرد ادامه داد : وزارت دفاع میخواد سازمان تو این کارو انجام بده
استیو کلافه به موهای نسبتاً بلند خودش دست کشید : چرا شیلد؟ پس این همه سازمان امنیتی اطلاعاتی چه غلطی میکنن؟
نیک لبخندی زد : خب ...دلایلش زیاده از جمله این که شلید از مامورای وفادار استفاده میکنه ، یه سازمان مستقله و ادمات بجز خودت از هیچکس دستور نمیگیرن
و به لطف برادر نابغه ات شماها سلاح ها و امکاناتی دارین کسی تاحالا به خوابم ندیده ، شنیدی که ...برادرت جدیدا لقب بزرگترین اسلحه ساز آمریکارو صاحب شده !
استیو سری تکون داد : خیله خب ، بزارش روی میز ، خودم جزییاتش رو با رئیست هماهنگ میکنم
نیک پرونده رو روی میز استیو گذاشت قبل از این که از اتاق بره بیرون نگاهی به استیو که پشت بهش سمت پنجره وایساده بود انداخت : من نمیدونستم هاوارد با رئیس قبلیم در ارتباطه ....اگه میدونستم تهش چی میشه ....باکی رو به کشتن نمیدادم راجرز ...
استیو با شنیدن اسم باکی دندوناشو روی هم فشار داد
فیوری بی حرف از اتاق بیرون رفت
اما استیو دوباره یخ زد ، روی سقف قطار بود
باکی دستشو دراز کرده بود تا دست استیو رو بگیره اما استیو هرچقدر تلاش کرد نتونست دست باکی رو بگیره
باکی اسمشو فریاد زد و بعد بوران تمام نگاه استیو رو پر کرد
تنش دوباره یخ زد ، باکی بازم افتاد ، مثل هربار
مثل تمام شبا توی خوابش ...
باکی بازم ترکش کرد
با صدای بلندی که از بیرون اتاق اومد بوران مقابل چشماش جای خودشونو به پنجره اتاق دادن
بارون میومد ، مثل تمام روزای گذشته بازم داشت بارون میومد
استیو پلکاشو روی هم فشار داد و نگاهشو از منظره بی رنگ بیرون اتاق گرفت
بازم بارون میومد ...
YOU ARE READING
panacea (2)
Fanfiction(Marvel) (تکمیل شده ) زخمای روی تن آدمارو زمان درمان میکنه ولی زخمای روی قلب آدمارو فقط اونی میتونه درمان کنه که باعث ایجادش شده!