لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.هرسه با وضعیتی نگران وسط اتاق نشسته بودن. ییبو بی قرار پاش رو تکون میداد، هان مدام دست توی موهاش میکشید و لینو با نگرانی کمی کمتری بهشون نگاه میکرد.
لینو: احمق کوچولو کچل میشی
هان بی توجه به احمق کوچولو خطاب شدنش با چشم هایی که نگرانی توش مشخص بود بهش نگاه کرد.
لینو: هی هی چته پسر؟ ژان یک پسر عاقل و بزرگه
هان: میدونم ولی من چیزی میدونم که شما نمیدونید
با این حرف ییبو بلاخره طاقت نیورد و سوالی که توی ذهنش بود پرسید.
_ یعنی چی؟ منم متوجه شدم حالش عادی نیست...مشکل چیه؟؟
هان مردد بهش نگاه کرد.
هان: ژان نسبت به این مسائل ترس و اضطراب داره
_ یعنی.....
لینو: یعنی هیج تجربه ای نداره
هان: فقط تجربه نداشتن نیست. دارم میگم دچار ترسه
_ چرا؟ چه اتفاقی افتاده مگه؟
هان لب هاشو بهم فشار داد. قرار نبود چیزی از نقطه ضعف هاشون رو بگه. مخصوصا راجب ژان، هرچقدر هم صمیمی بازم نمیشد اعتماد کرد.
هان: متاسفم فکر نمیکنم دلش بخواد کسی بدونه
ییبو بی طاقت از حجم نگرانی ای که داشت تحمل میکرد، از جاش بلند شد.
_ من میرم دنبالش
و بدون اینکه اجازه اعتراضی بهشون بده، سریع بیرون رفت. احساساتش داشتن از کنترلش خارج میشدن. برای خودشم سخت بود قبول کنه فقط توی دو ماه از ژان خوشش اومده. ولی پدرش همیشه بهش میگفت وقتی به کسی دل میبندی تلاشت رو برای بدست آوردنش بکن.
ییبو نمیدونست ته این ماموریت چی میشه، حتی امیدی به زنده برگشتن نداشت. پس باید از فرصت هاش استفاده میکرد و به ژان پیشنهاد میداد.
بعد از مدتی به کلاب رسید و توی ماشین منتظر نشست. نزدیکای صبح بود که متوجه خروج ژان از کلاب شد. سر و وضع بهم ریخته اش شدیدا ییبو رو نگران کرد. به سرعت از ماشین پیاده شد و به طرفش رفت.
_ ژان....
با صدا شدنش توسط فردی سرش رو برگردوند. انتظار داشت هان رو ببینه چون شدیدا به حضورش نیاز داشت ولی به جاش با چهره نگران و نسبتا ترسیده ییبو مواجه شد.
ییبو فاصله اشون رو با چند قدم بلند طی کرد و با فاصله کمی ازش ایستاد. با احتیاط دستش رو جلو برد تا لمسش کنه و وقتی واکنشی ندید به آرومی بازوش رو گرفت.
_ خوبی؟
ژان بیحال سری تکون داد. تنش و استرسی که از دیشب تحمل کرده بود خیلی زیاد بود. ییبو مردد و با احتیاط اون دستش رو دور کمرش گذاشت و به طرف ماشین بردش. نفس های لرزون ژان نشون میداد حال خوبی نداره.
YOU ARE READING
REVENGE
Action˓▾ 𝐅ICTION: #Revenge ˓▾ 𝐆ENRE: Romance - Action - Angst ˓▾ 𝐀UTHOR: #ꜱʜɪᴀ ˓▾ Couple: YiZhan - MinSung "+ بکشم؟ نه...میخوام ذره ذره...نابودت کنم....میخوام سوختن...اردوگاهی که... همه زندگیت رو....براش گذاشتی....ببینی با تموم شدنش حرف صدای انفجا...