لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.یک هفته بعد
یک هفته از برگشتنشون گذشته بود و ییبو هنوز فرصتی پیدا نکرده بود تا با ژان صحبت کنه. ییبو واقعا خوشحال بود که به حرف دلش در رابطه با آشنا کردن ژان با مادرش گوش داده.
حالا که بهش میکرد متوجه میشد اون حس چی بوده، ییبو از اعماق قلبش عاشق ژان بود ولی لازم داشت نزدیکترین فرد بهش و کسی که این انتقام به اون هم مربوط میشد این رو بهش بگه.
انگار میخواست رضایت مادرش رو برای عاشق ژان شدن داشته باشه؟ یا حداقل اون تردیدش از بین بره. حالا یا کامل حس عشق رو توی وجودش خاموش کنه، یا حس نفرت و انتقام رو.
واقعا خوش شانس بود که مادرش کامل مخالف کار ییبو بود و بلاخره موفق شد اون صدای نحض انتقام رو توی مغزش خاموش کنه.
توی این یک هفته هرباری که سعی میکرد با ژان حرف بزنه یک اتفاقی میوفتاد و موفق به حرف زدن باهاش نمیشد. الان هم که فرصتش رو پیدا کرده و میخواست باهاش حرف بزنه، لینو صداش زده بود که کار مهمی باهاش داره و الان چند متر دور تر از اتاقشون ایستاده بود و منتظر بود تا لینو به حرف بیاد.
لینو: میخوای چیکار کنی ییبو؟
_ چیو چیکار کنم؟
لینو: قراره بریم به اردوگاه جهنم تاریک....قراره چیکار کنی؟
_ نمیفهمم منظورت چیه لینو
لینو: میخوای با ژان چیکار کنی؟ برنامت برای انتقامت چیه؟ دیگه اینهمه بازی کردن با ژان و احساساتش بس نیست؟ نمیتونی ببینی واقعا عاشقته ییبو؟ ژان اون هیولایی که میگفتی نیست...نمیتونی اینو بفهمی؟ خواهش میکنم چشم هات رو باز کن و زندگیت رو نابود نکن....کاش هرگز نمیفهمیدیم هویت واقعیشون چیه
ییبو کمی سکوت کرد و بعد حرفی زد که لینو رو عصبانی تر و متاسف تر از قبل کرد.
_ من از همون اول میدونستم اون کیه لینو
لینو: خدای من ییبو....تو میدونستی؟ پس همه چی از اول یه بازی بود؟ لعنت بهت، من بهت گفتم اون پسر هیچ گناهی نداره و تو حق نداری باهاش بازی کنی....من احمق فکر میکردم واقعا اول عاشقش شدی و امیدوار بودم بلاخره دست از این روش احمقانه برای انتقامت برداری ولی حالا میگی از همون اول میدونستی؟ خدای من ییبو چطور تونستی؟ این اون ییبویی که میشناختم نیست
_ مگه من بی گناه نبودم؟ دردی که من کشیدم کم بود؟ چرا فکر میکنی همه چی برای من ساده بود؟ از همه مهم تر الان دیگه نمیخوام ازش سو استفاده....
با دیدن نگاه ترسیده و نگران لینو به پشت سرش نفس توی سینه اش حبس شد. امیدوار بود ژان پشت سرش نباشه ولی وقتی برگشت، با دیدن چهره سرد ژان و پوزخندش تمام امیدش نابود شد.
YOU ARE READING
REVENGE
Action˓▾ 𝐅ICTION: #Revenge ˓▾ 𝐆ENRE: Romance - Action - Angst ˓▾ 𝐀UTHOR: #ꜱʜɪᴀ ˓▾ Couple: YiZhan - MinSung "+ بکشم؟ نه...میخوام ذره ذره...نابودت کنم....میخوام سوختن...اردوگاهی که... همه زندگیت رو....براش گذاشتی....ببینی با تموم شدنش حرف صدای انفجا...