"هوسوک، لطفا خوب مراقبش باش!"
"مادر من دیگه بزرگ شدم! نیازی نیست منو به هیونگ بسپاری، اون فقط دو سال ازم بزرگتره!"
زن با محبت و اشکی که توی چشمهاش بود، صورت پسرش رو بین هر دو دستش گرفت و لبخند غمگینی بهش زد،
"معلومه که بزرگ شدی پسرم، خوب هم بزرگ شدی... ولی یه مادر همیشه نگران بچهاشه و نمیخواد سختیها و بیعدالتیهای دنیا اذیتش کنه..."جونگکوک روزی که بوسان و مادرش رو ترک کرد تا برای کار به سئول بیاد رو به خوبی بیاد داشت، حتی تمام صحبتهاشون رو موقع خداحافظی؛ و طولی نکشید که منظور مادرش رو کاملا از سختی و تبعیض و بیعدالتی بفهمه.
جئون جونگکوک توسط تنها والدش، یه مادر امگا، بزرگ شده بود و پدرش رو از سنین پایین از دست داده بود. به محض اینکه به مدرسه رفت، شروع کرد به گرفتن کارهای پارهوقت در حد یه بچهی دبستانی تا به مادرش کمک کنه، و مادرش جیوون، همیشه شاهد بنیه قوی و سختکوشیهای جونگکوک بود، بنابراین وقتی توی سن 15 سالگی گرگش به عنوان یه آلفا بروز کرد، هیچکدوم غافلگیر نشدن.زندگی خانوادهی جئون باوجود سخت گذشتنش شیرین بود، چون جیوون پسرش رو با عشق بزرگ کرده بود و بازخورد همون عشق رو توی وجود جونگکوک میدید. قلب پسرش بینهایت بزرگ بود و همیشه، حتی از زمانی که کوچیکتر بود، توی کارهایی که بهش محول میشد کاملا سختکوش بود و حرفهای انجامشون میداد.
اما جونگکوک به محض بروز گرگش درخواستی رو مطرح کرد که برای اولین بار باعث شد جیوون غم و نگرانی رو توی قلبش حس کنه.
جونگکوک میخواست به سئول بره و کارهای مناسبتری پیدا کنه تا کمک بهتری برای مادرش باشه، و میدونست آلفا بودنش براش یه مزیته. هرچند جیوون از جونگکوکِ خام و جوان اطلاعات بیشتری از دنیای اطرافشون داشت.دلیل زندگی سخت خانوادهی جئون، سطح پایین اجتماعیشون بود. سطح اجتماعی علاوه بر نوع گرگ، تاثیر بخصوصی توی رتبهبندی و تبعیضهای جامعه داشت؛ بهطوریکه یه امگا با سطح متوسط، حتی از یه آلفا با سطح پایین رتبهی اجتماعی بالاتری داشت. و این فقط یه معنا داشت؛ به افراد سطح پایین بها داده نمیشد. آلفاهای سطح پایین به سختی کار پیدا میکردن و اکثر امگاها و بتاها از هر جهت توی جامعه تحت فشار بودن و کار براشون به شدت محدود بود.
و جونگکوک قصد داشت از اون سن خودش رو برای بیگاری وسط قلب سئول بفرسته و هیچ ایدهای نداشت رتبهبندیهای اجتماعی چقدر بیرحمانه با سختگیری بهشون حمله میکنن.
خوشبختانه تعداد افراد با سطح پایین زیاد نبود چون اکثراً با افراد سطح بالا یا افرادی با خون نیمهاصیل جفت میشدن و درنتیجه خانوادهی جدید یا از رتبهی بالای جامعه به حساب میومد و یا متوسط. اما پدر و مادر جونگکوک صرفا بخاطر علاقهی شدیدشون بهم، هر دو از خانوادهی سطح پایین و با خون غیراصیل، با هم جفت شدن.
YOU ARE READING
☾︎ When the Sun Goes Down ☽︎
Fanfiction•کاپلها: جیگوک (ورس)، نامگی، ویهوپ. • ژانر: امگاورس، رومنس، کمی انگست. • آپ: موقتاً متوقف شده. ☾︎☀︎︎ ❗Tags: Non-traditional a/b/o, Scenting, Jimin's dad is a piece of shit, Smut, Switch Jk, Switch Jm, Dom/sub Undertones, Dom Jm, Sweetheart Jk, Lon...