11

177 70 76
                                    

[همراه این پارت به آهنگ Arcade از Duncan Laurence گوش بدین.]

اون شب جیمین با نفس کشیدن عطر ترکیب شده از رایحه‎هاشون روی بدنش، به خواب رفت و بعد از مدت‎ها به قدری آروم خوابید که باورش برای خودش هم سخت بود!

قبل از اینکه به خواب بره، تا جایی که می‎تونست عمیق عطر اطرافش رو نفس کشید چون می‎دونست وقتی بیدار بشه خبری ازش نیست... و مجبوره برای حس کردنش تا وقتی که دوباره جونگ‎کوک رو می‎بینه صبر کنه.

و همین اتفاق هم افتاد؛ صبح درحالی بیدار میشد که با یادآوری شب گذشته لبخند محوی روی صورتش بود اما خبری از هیچ رایحه‎ای روی بدن و یا اطرافش نبود.
باید برای رفتن به شرکت زودتر آماده میشد و با وجود اینکه شب قبل زیاد نخوابیده بود، اما به اندازه‎ی کافی انرژی داشت؛ و دلیلش تصویر مردی با موهای مشکی و چشمای درخشان طلایی‎رنگ بود که توی سرش نقش بسته بود.

پس سرنوشت بعد از این همه سال صبر کردن و کنار اومدن با شرایطش، درد کشیدن و شاهد تبعیض بودن از زمانی که بچه بود، قرار گرفتن توی موقعیتی که خودش نمی‎خواست اما حق انتخابی هم واسش نداشت؛ بالاخره داشت نشون می‎داد که ارزشش رو داشته؟ حالا ماه داشت با فرستادن جونگ‎کوک توی زندگیش بهش نشون می‎داد می‎تونه به وجود کسی دلخوش باشه که تحمل سختی‎ها رو واسش آسون می‎کنه؟

جیمین الان وجود جفت‎ها رو درک می‎کرد. افراد مختلف با هم جفت میشدن چون چنین حسی رو تجربه می‎کردن، چون کسی رو پیدا می‎کردن که از ته دل بخوان زندگی و تک‎تک لحظاتشون رو باهاش قسمت کنن. تابحال اونقدر درگیر پیدا کردن جفت مقدرشده‎ش بود که از یاد برده بود فلسفه‎ی اصلی تمایل و کشش واقعی داشتن به یه نفر چه معنایی می‎تونه داشته باشه.

و وقتی دیشب دید حال بد جونگ‎کوک چقدر روی خودش هم تاثیر گذاشت و چطور آماده بود هرکاری براش انجام بده تا شده حتی یکمی حس بهتر پیدا کنه، بیشتر به ماهیت و عمق احساساتش پی برد...
دیشب بدون اینکه توی وضعیت منطقی برای صحبت کردن باشه، یه حقیقت رو به جونگ‎کوک گفته بود؛ اینکه جیمین بعد از پیدا شدن سروکله‎ی آلفا اونقدر محو خود شخص شده بود که دیگه از یه جایی به بعد واسش مهم نبود جونگ‎کوک جفت مقدرشده‎ش نباشه!

تمام این مدت توی عمرش به دنبال کسی می‎گشت که انقدر دوستش داشته باشه، و فقط به اشتباه اسم جفت مقدرشده رو روش گذاشته بود. اما با جونگ‎کوک... جیمین عمیقا معنای خواستن رو درک کرده بود. و از شانس خوبش اون آلفا همون جفتی بود که تمام این مدت دنبالش می‎گشته.

براش مهم نبود اگر احساساتش به مرد قد بلند خوش‎قیافه خیلی زود حالت جدی به خودشون گرفتن، چون هر روز بیشتر مطمئن میشد که جونگ‎کوک چقدر برای اینکه تمام محبتش رو به پاش بریزه لایق و فوق‎العاده‎ست.

☾︎ When the Sun Goes Down ☽︎Where stories live. Discover now