[همراه این پارت به آهنگ Arcade از Duncan Laurence گوش بدین.]
اون شب جیمین با نفس کشیدن عطر ترکیب شده از رایحههاشون روی بدنش، به خواب رفت و بعد از مدتها به قدری آروم خوابید که باورش برای خودش هم سخت بود!
قبل از اینکه به خواب بره، تا جایی که میتونست عمیق عطر اطرافش رو نفس کشید چون میدونست وقتی بیدار بشه خبری ازش نیست... و مجبوره برای حس کردنش تا وقتی که دوباره جونگکوک رو میبینه صبر کنه.
و همین اتفاق هم افتاد؛ صبح درحالی بیدار میشد که با یادآوری شب گذشته لبخند محوی روی صورتش بود اما خبری از هیچ رایحهای روی بدن و یا اطرافش نبود.
باید برای رفتن به شرکت زودتر آماده میشد و با وجود اینکه شب قبل زیاد نخوابیده بود، اما به اندازهی کافی انرژی داشت؛ و دلیلش تصویر مردی با موهای مشکی و چشمای درخشان طلاییرنگ بود که توی سرش نقش بسته بود.پس سرنوشت بعد از این همه سال صبر کردن و کنار اومدن با شرایطش، درد کشیدن و شاهد تبعیض بودن از زمانی که بچه بود، قرار گرفتن توی موقعیتی که خودش نمیخواست اما حق انتخابی هم واسش نداشت؛ بالاخره داشت نشون میداد که ارزشش رو داشته؟ حالا ماه داشت با فرستادن جونگکوک توی زندگیش بهش نشون میداد میتونه به وجود کسی دلخوش باشه که تحمل سختیها رو واسش آسون میکنه؟
جیمین الان وجود جفتها رو درک میکرد. افراد مختلف با هم جفت میشدن چون چنین حسی رو تجربه میکردن، چون کسی رو پیدا میکردن که از ته دل بخوان زندگی و تکتک لحظاتشون رو باهاش قسمت کنن. تابحال اونقدر درگیر پیدا کردن جفت مقدرشدهش بود که از یاد برده بود فلسفهی اصلی تمایل و کشش واقعی داشتن به یه نفر چه معنایی میتونه داشته باشه.
و وقتی دیشب دید حال بد جونگکوک چقدر روی خودش هم تاثیر گذاشت و چطور آماده بود هرکاری براش انجام بده تا شده حتی یکمی حس بهتر پیدا کنه، بیشتر به ماهیت و عمق احساساتش پی برد...
دیشب بدون اینکه توی وضعیت منطقی برای صحبت کردن باشه، یه حقیقت رو به جونگکوک گفته بود؛ اینکه جیمین بعد از پیدا شدن سروکلهی آلفا اونقدر محو خود شخص شده بود که دیگه از یه جایی به بعد واسش مهم نبود جونگکوک جفت مقدرشدهش نباشه!تمام این مدت توی عمرش به دنبال کسی میگشت که انقدر دوستش داشته باشه، و فقط به اشتباه اسم جفت مقدرشده رو روش گذاشته بود. اما با جونگکوک... جیمین عمیقا معنای خواستن رو درک کرده بود. و از شانس خوبش اون آلفا همون جفتی بود که تمام این مدت دنبالش میگشته.
براش مهم نبود اگر احساساتش به مرد قد بلند خوشقیافه خیلی زود حالت جدی به خودشون گرفتن، چون هر روز بیشتر مطمئن میشد که جونگکوک چقدر برای اینکه تمام محبتش رو به پاش بریزه لایق و فوقالعادهست.
YOU ARE READING
☾︎ When the Sun Goes Down ☽︎
Fanfiction•کاپلها: جیگوک (ورس)، نامگی، ویهوپ. • ژانر: امگاورس، رومنس، کمی انگست. • آپ: موقتاً متوقف شده. ☾︎☀︎︎ ❗Tags: Non-traditional a/b/o, Scenting, Jimin's dad is a piece of shit, Smut, Switch Jk, Switch Jm, Dom/sub Undertones, Dom Jm, Sweetheart Jk, Lon...