" نمیفهمم دلیل این همه اصرارت برای خونه رفتن چیه"
دستش رو دور فلیکس مست محکم تر کرد و کمی بالا کشیدش تا راحت تر راه برن.
"به نظر خیلی مست میاد، حالا که اون نمیمونه بهتر نیست ما همراهش بریم؟"جیسونگ با نگرانی به دوست پسرش که سعی داشت قدماش رو با قدمای نامنظم دوستش هماهنگ کنه گفت و به ساعتش نگاه کرد و ادامه داد
"تقریبا ساعت سه صبحه."
فلیکس سکسکه ارومی کرد و اخم هاش رو توی هم فرو برد."هیچکس با من هیچ جایی نمیاد.اونقدرم مست نیستم میتونم از پس خودم بر بیام."
"کاملا مشخصه."
مینهو با کلافگی گفت و به اون دست خیابون نگاه کرد تا از رسیدن تاکسی که گرفته بودن مطمئن بشه.
"تا ما بیایم در ماشین رو باز کن."به جیسونگ گفت و با دست ازادش ضربه ای به سر دوستش زد.
"به نعفته فردا صبح که میام خونت روی تختت خواب باشی و خبر پیدا شدن جنازت توی یکی از بیابونای اطراف شهر به گوشم نرسه وگرنه خودم با دستای خودم جنازتو وسط شهر حلق اویز میکنم تا برای بقیه درس عبرت بشه که لجبازیشونو بزارن کنار"فلیکس لبخند کمرنگی بخاطر غر غر های دوستش زد و بدون حرف سمت ماشین حرکت کرد.
مینهو بعد از سوار کردن فلیکس و بستن کمربندش سمت راننده حرکت کرد و با دادن پول بیشتری ازش خواست که دوستش رو تا دم در خونش همراهی کنه.نگاه اخرش رو به چشم های بسته شده دوستش داد و از ماشین فاصله گرفت و به دور شدنش نگاه کرد.
با اینکه میدونست دوستش حتی توی مستی هم بی دست و پا نیست اما ته دلش کمی نگران بود.
شاید بهتر بود به غرغرای فلیکس بی محلی میکرد و هماهش به خونش میرفت و یا اصلا به زور توی خونش نگهش میداشت."اتفاقی براش نمیوفته."
زیر لب به خودش گفت و دستش رو دور شونه جیسونگ حلقه کرد تا به خونه برگردن.+++
اخم هاش بخاطر حالت تهوعی که بخاطر تکون های ماشین بهش دست داده بود توی هم رفته بود.
بوی تند خوش بو کننده ای که هدفش مثلا بهتر کردن هوای داخل ماشین بود باعث میشد رگ های سرش نبض بزنن.نفس عمیقی کشید و پلک های سنگینش رو از هم فاصله داد و سرش رو به شیشه پنجره ماشین چسبوند.
سرمایی که از شیشه به پوست داغش منتقل میشد رو دوست داشت.
بهش کمک میکرد تا سر دردی که بخاطر نوشیدن الکل سراغش اومده بود رو کمتر کنه.دستش رو بلند کرد و روی بخار روی شیشه کشید تا بتونه بهتر خیابون رو ببینه.
جاده سرد و تاریک دیده میشد.
نگاهش رو از نور زرد لامپ هایی که مسیر رو روشن کرده بودن و با سرعت از جلوی چشمش میگذشتن گرفت و به جاده برفی و یخ زده نگاه کرد.
با همون نور کم هم میتونست ببینه که بخاطر گذر ماشین ها سفیدی برف تبدیل به قهوه ای زننده شده.نگاهش به آیینه بغل تاکسی که سوارش شده بود برخورد کرد.
مست بود و تمرکز کافی نداشت اما مطمئن بود وقتی سوار ماشین شد کسی جز راننده داخل ماشین نبود و توی طول مسیرشون هم توقفی نداشتن.
پس تصویری که میدید برای کی بود؟
YOU ARE READING
Black gloves
Fanfiction𝙾𝚗𝚐𝚘𝚒𝚗𝚐 ( 𝚃𝚑𝚞𝚛𝚜𝚍𝚊𝚢) 𝙲𝚘𝚞𝚙𝚕𝚎𝚜: 𝙲𝚑𝚊𝚗𝚕𝚒𝚡 , 𝙼𝚒𝚗𝚜𝚞𝚗𝚐 𝙶𝚎𝚗𝚛𝚎 : 𝙲𝚛𝚒𝚖e , 𝚁𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎 , 𝙰𝚗𝚐𝚜𝚝, 𝚂𝚖𝚞𝚝 به صورت کلی چهار نوع قتل وجود داره "جنایتکارانه،قابل بخشیدن، قابل بهونه اوردن و تحسین برانگیز" دستکش...