🖤Part 10🖤

201 37 35
                                    

پرستار:دکتر!سریع بیا!رئیس داره میمیره
تهیونگ سریع از روی صندلیش بلند شد و رفت به سمت اون اتاق رفت تو دید کی یونگی روی یه تخته که کلی دستگاه بهش وصل شده
تهیونگ واقعا نتونست جلوشو بگیره
ممکن بود که آخرین بارِش باشه که اونو میبینه
تهیونگ:لطفا بذارید برم پیشش
پرستار:نمیش-
تهیونگ که اون لحظه هیچ چیز و هیچ کسی براش مهم نبود پرستار رو هول داد و رفت سمت یونگی
پرستار تا اومد واکنش نشون بده دکتر جلوشو گرفت
پرستار:اون هولم داد!
دکتر:بذار بره پیشش
تهیونگ یونگی رو دید که پوستش سفید تر شده،گودی زیر چشماش سیاه تر شده و لبش هم کامل با پوست صورتش یکی شده
به دست یونگی دستگاه وصل بود ولی تهیونگ دستشو گرفت
تهیونگ با صدای ضعیف و بغض آلودش گفت:یونگی؟صدامو میشنوی؟
من اینجام......تو دیگه تنها نیستی!
تهیونگ دیگه گریش گرفت:لطفا بیدار شو!بخواتر من....تو...تنها نیستی....جین هیونگ خیلی دوستت داره...نامجونم همینطور....کوکی ‌و حتی جیمین
یه نفس عمیق کشید و گفت:و...من...البته من دوستت ندارم...من بهت نیاز دارم...می دونم باورش سخته ولی من عاشقتم
اره خب کلا ۱ روز دیدمت ولی بعدش احساس کردی یه چیزی کمه که اونم تویی
تهیونگ رو به دکتر کرد و گفت:خوب میشه؟
دکتر:نمی دونم!
تهیونگ یهو بلند شد و رفت سمت دکتر و گفت:یعنی چی؟!
دکتر:معلوم نیست زنده می مونه یا نه
تهیونگ یقه ی دکتر رو گرفت و گفت:تو به چه دردی می خوری؟
یهو صداشو برد بالا
تهیونگ با صدای بلند گفت:اگه اون نبود شما هم نبودید چطور انقدر راحت میگی شاید زنده نمونه!!!
دکترداد زد:نگهبان!
دو نفر اومدن
یکیشون دست راست تهیونگ رو گرفت و یکیشون دست چپش رو گرفت و تهیونگ رو از بیمارستان پرت کردن بیرون
تهیونگ که داشت سعی می‌کرد بیاد تو ولی بادیگارد ها جلوشو گرفتن
تهیونگ:عوضیا!بزارید ببینمش!!دارین باهاش چیکار می کنین؟اگه بمیره این بیمارستانم رو سرتون خراب می کنم
که یهو هوسوک اومد
تهیونگ:هوسوک بیا کمکم کن این گنده بک های بی مصرف رو بزنیم کنار و بریم پیش یونگی
هوسوک دست تهیونگ رو گرفت و گفت:تهیونگ بیا بریم
تهیونگ:کجا بریم؟
هوسوک:بیا بریم خونه ی یونگی رو تمیز کنیم...نمی خوای که وقتی بر میگرده پاش بره روی تیکه های شکسته و نیز وسایلاش؟
تهیونگ:باشه بریم
***
نامجون:اینا کجا موندن؟
جیمین:شاید دارن با هم صحبت می کنن
جین:صحبت؟اگه میگفتی دارن سکس می کنن منطقی تر بود
نامجون:جین!؟
جین:چیه؟من دارم چیزی که احتمالش زیاده رو میگم....البته هوسوکم رفت با ته
کوک:یعنی الان تریسا-
نامجون حرفشو قطع کرد:خب بسه دیگه!جین با من بیا
جین:حالا که انقدر اصرار می کنی باشه میام
جین و نامجون سوال آسانسور شدن و رفتن پایین
کوک و جیمین تنها شدن
کوک:ام...جیمین؟
جیمین:بله؟
کوک:من...من می تونم یه چیزی بهت بگم؟
جیمین:اره حتما!
کوک خیلی استرس داشت
حس می‌کرد الان دنیا رو سرش خراب میشه
کوک:من...ازت...
جیمین:تو از من چی؟
کوکی یهو داد زد:حامله ام!
خیلی سریع فهمید چی گفت و زد تو سرش
کوک:وای
جیمین خندش گرفت
کوک با خوش گفت:چرا چرت و پرت گفتم؟الان داره مسخره ام میکنه؟...خب حق داره ...خیلی حرفم مسخره بود
همونطور داشت فکر می کرد که حس کرد یه چیز نرمی به لباش کوبیده شد
و اون چی بود؟
لبای ‌جیمین!
کوک خیلی تعجب کرد ولی سریع جیمینو همراهی کرد
جیمین دست کوک رو گرفت و هنوز بوسه آسون ادامه داشت
خیلی بوسه ی قشنگی بود
که هردوشون همزمان جدا شدن
کوک:باورم نمیشه....
جیمین:من از توش میدونستم
کوک بیشتر تعجب کرد
کوک:چطوری؟
جیمین:قشنگ معلوم بود....عمون بار اول که دیدمت فهمیدم
کوک:انقدر تابلو بودم؟
جیمین:اره خیلی...ولی مهم نیست
کوک بغلش کرد:اره الان مهم اینه که تو مال منی
جیمین:مرسی کوکی
کوک:خب موچیِ کیوت دوست داری بریم پایین؟یکم خونه ی خوشگلت رو بهم نشون بدی؟
جیمین:حتما کوکی
کوکی:جیمین
جیمین:بله؟
کوک:دقت کردی که من و تو موچی و کوکی هستیم و هر دوشون شرینن؟
جیمین:عشق شیرینی داریم
کوک:ولی لبای تو شیرین تره!
جیمین مثل گوجه قرمز شد:خب دیگه بریم پایین
کوک:بریم
کوک ‌و جیمین داشتن راه میرفتن
جیمین:خب اینجا اتاق مهمانه که-
یهو صدایی شنیدن از تو اون اتاق
نامجون:اوه
جین:تندترررر
جین ۵ ثانیه بعد:مردتیکه پاره شدم
نامجون:ولی جین-
جین:کوفت
کوک:من تاحالا صداشونو نشنیده بودم...یکم تصورش برام سخته
جیمین:اینا نُرمالن؟
کوک:جین هیونگ تو هیچ کاری نمی اونه جدی باشه
***
تهیونگ و هوسوک خونه رو تمیز کردن
تهیونگ:خب بریم پیش یونگی
هوسوک:بریم!
اونا رفتن ولیوقتی رسیدن،بیمارستان داشت آتیش میگرفت
تهیونگ:نه....نه!!!یون...یو
ولی خیلی سریع گریه اش گرفت
هوسوک:ته....اروم باش
تهیونگ:م-م-من...نمی...تو..ن...نم
هوسوک فهمید چقدر حال تهیونگ بَده
ته حتی درست نمی تونست نفس بکشه
هوسوک بغلش کرد و تهیونگ با صدای بلند گریه میکرد
هوسوک:تهیونگ گریه نکن
تهیونگ:عشق....من...داره میسوزه...
هوسوک:ولی تهیونگ
تهیونگ:چی-چیه؟!
_______________
چون دو روز تو نکردم امروز دو پارت اپلود کردم
و اینکه چون تعطیلیه شاید شبا بیشتر بیدار بمونید و فیک بخونید ولی اگه بخواین روز ها اپلود می کنم
به هر حال تقریبا آخرای فیکه
۲ یا ۳ پارت دیگه تموم میشه✨
بوص ب کله هاتون💅

Black Moon Library|(تهگی)کتابخانه ی ماهِ مشکیWhere stories live. Discover now